الان از مشهدداریم با قطار برمیگردیم،مهماندار قطار مشهدی نبود،اومد با یک لهجه شبه تهرانی خوزستانی حرف زد و رفت،من گفتم ای وای دیگه مشهدی نیستن،فقط نگاه شوهرم
خدااا جونم عاااشقتم تو بودی که تو بدترین شرایطم کنارم بودی خودت میدونی دیوونه وار عاااشقتم اسم قشنگتو روی دستم تتو کردم تا وجودتو در خودم بیشتر از همیشه احساس کنم 😘🥰🧡