بچه ها برادر شوهرم دقیقا ۷ ماه پیش ازدواج کرد. اولاش یعنی دوران عقد ، زنش خیلی صمیمی و خوب بود ولی بعد عروسی یهو باهام چپ شد .اصن نمیدونم دلیلش چیه . اینم بگم خونشون جفت خونمونه . شوهرم میگه لابد رو نمیده که نری خونشون ( حالا من کلا اهل رفت و امد زیاد نیستم) تا تعارف نکنه من اصلا نمیرم. اونم اصلا نمیاد خونمون. کلا اخلاقش خشک و سرد شده باهام. یبار یکساعت تو ماشین نشسته بودیم یک کلمه هم حرف نزد باهام. بازم من دلیل کاراشو نمیدونم . شوهرم میگه احتمالا حسادت داره. اخه من به سر و لباسم زیاد میرسم بعد همیشه برادرشوهرم میگفت تیپای تو خیلی قشنگه و هیچکی مث تو لباس نداره و اینا. حالا اینا بماند. ایناکه بلافاصله بعد عروسی گفتن بچه تو راهی داریم. و دقیق بعد هفت ماه بچشون دنیا اومد. بعد میگن بچه نارس بوده در حالیکه اینا تو عقد کارشونو انجام داه بودن و باردار شده بود . اینکه مارو خر فرض کرده هم بماند. فعلا که خونه باباشه چون تازه زاییده. بنظرتون با این تفاسیر اگه اومد خونش و خواستم برام برای دیدن بچه و کادو دادن خودش و بچشو تحویل بگیرم و باهاش بگوبخند کنم یا خیلی عادی کادو رو بدم و بشینم کنار و بچه رو بغل نکنم؟؟ شما بگین
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
تا قسمت اول حرفاتون همه چیز خوب بود و فکر کردم مشکل از جاریتون هست اما از قسمت دوم حس کردم حتما در حرف زدن دخالت هایی کردید ایشون خواستند حد رو رعایت کنن،