الان یادم افتاد گفتم همینجوری بیام تعریف کنم
دختر خالم18سالش بود که تو عروسی یکی از فامیلا عاشق رفیق داداشش شد
پسره خیلی پسر خوبی بود.. وضع مالیشون خوب نبود.. پسره پدرش فوت شده بود و با مادرش زندگی میکرد.. برادر و خواهر هم داشت ولی چون ازدواج کرده بودن دیگه با اینا زندگی نمیکردن
خلاصه دختر خالم بعد از تلاش بسیار بالاخره شماره پسره رو پیدا کرد و زنگ زد بهش.. یه مدت گذشت و ظاهرا این پسر واقعا دلباخته دختر خالم شد
بقیه اش رو تو پست مینویسم یکم صبر کنید