شاغلم و از اول مهر باید برم سرکار.قبلا دانشگاه بودم حالا م محل کارم یکم دوره . از وقتی بحث کار جدی شده مادرشوهرم هی میچرخه میگه فک میکردم برا پسرم زن میگیرم راحت میشم حالا باید با این کمر داغونم هنوزم بهش خدمت کنم . آخه ۷۵ سالشه و شوهر من آخرین بچه س
البته به خودم مستقیم نمیگه مثلا خواهر شوهرم گفت به مدت بریم خونه ما اینطوری جوابشو میده
حالا شوهرمم خیلی با کارم موافق نبود به زور دلشو بدست آوردم همه ش حس میکنم با این حرفاش تحریکش میکنه واسه مخالفت
با اینکه هنوز عقدم بخاطر اینکه تنهاست و نمیتونه واسه شوهرم غذا بپزه بیشتر وقتا من میرم انجام میدم.
اعصابم داره بهم میریزه
چجوری بهش بگم وظیفه من نیست که تو عقد واسشون غدا بپزم و تا الانم لطف کردم
آخه شوهرم ناراحت میشه