فاصله گرفتم یمدت بدتر ازاین شدن اصلا دیگه حالمونم نمیپرسیدن پای پسرم بخیه خورد نیومدن بهش سربزنن درحالیکه تنها نوه پسریشونه تازه سر بارداری هم اونقد بهم استرس دادن نوه پسر نداشتن پسره پسره که من میترسیدم دختر بشه درحالیکه خودم عاشق دختر بودم چون خواهر نداشتم
کلا یه فازی آن مامانم میگه تو بد بشی بدتر میشن پس همون مث همیشه بمون حداقل یذره توجه میکنن بهتون
ولی دوتاجاری دیگم خوب فامیلشونن هیچوقت نمیزارن بد به اونا بگذره درهر صورت
باور کن ازترس اونیکی برادرشوهر جرات ندارن آب بخورن زنگمیزنن شوهر من میگن اذیتمون میکنه حرف میزنه بهمون من غریبه ام