2777
2789
عنوان

خواهرشوهرم

236 بازدید | 15 پست

سلام من یه مشکلی که دارم اینه که خیلی به مسائل فک میکنم خیلی کم پیش میاد ازدست کسی ناراحت بشم یا برداشتی ازحرف کسی کنم یجورایی انگار چش وگوش بسته بار اومدم هیچوقت نشد مامانم مث مامانای دیگه بشینه پیشم درددل کنه بگه مثلا فلانی این حرف رو زد ازاینجور حرفا ودردودلای زنونه خیلی بی تجربه بار اومدم الان دقیقا افتادم توی یه خانواده شوهری که سلام کنی هم یه حرف ازش درمیارن خیلی اذیت میشم خیلی فک میکنم 

الان دقیقا یکساعت پیش باخواهرشوهرم تلفنی حرف زدیم گفت ناهار چی دارین واینا منم گفتم گوشت که مادرشوهرم چندروز پیش داده بود رو دیروز پختم اینا بعدشوهرم اذیت شده منظورم بخاطر چربی واینجورچیزاس گفته دیگه میخوام سبک غذا بخورم قراره ماست وخیار بخوره ازوقتی تماسمون قطع شده عین خوره فکرش افتاده بجونم الان برداشت خواهرشوهر اینه که آبگوشت مادرشوهرم بوده وهزارجور فکر میا سراغم استرس میگیرم تپش قلب میگیرم خیلی اذیت میشم 

کاش مادری داشتم اونقد باهام درد ودل می‌کرد هم اینچیزابرام‌عادی میشد هم منم اخلاقم میشد مث اونااذیت نمیشدم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

مگه وسواس فکری داری دختر ؟چیزی نگفتی که یه مکالمه ساده بوده

فک کنم خیلی فکر میکنم

من جاریم چندوقت پیش دعوت کردم پاگشاش بود کلی تدارک دیدم چندمدل غذا تا نشستیم سر سفره جاریم گفت همون کباب کافی بود واقعا الکی بقیه رو درست کردی من اصلا برداشت بدی نکردم تا اینو گفت سریع خواهرشوهر واون یکی جاری گفتن نه خیلیم خوشمزس غذاها یه برداشت دیگه ازطرف اون یکی جاری کردن درحالیکه خودم اصلا چنین احساسی نداشتم

اونجا که نوشتم آبگوشت منظورم از گوشت

بخدا منم اوایل همین بودم ولی از یه جایی به بعد دیگه برام مهم نیست و اصلا نشخوار فکری نمیکنم

بزار بگن بده بزار بگن بدجنسه

من ادمی بودم که باید همیشه خونواده شوهرمو راضی نگه میداشتم دیدم اونا اصلا هیچ کاری بخاطر من انجام میدن اتفاقا با اون جاریم که سال به سال نمیبینتشون و احترام نمیزاره بهشون بهترن و پشت سرشم خوبشو میگن منم ۲ساله عوض شدمو و فاصله گرفتم

اونقدر به واقعی شدن خواسته هام مطمئنم که مطمئنم خدام خداس🙏

بخدا منم اوایل همین بودم ولی از یه جایی به بعد دیگه برام مهم نیست و اصلا نشخوار فکری نمیکنمبزار بگن ...

هی چقد سخته ارتباط باخانواده شوهر

والا مادوتا عروس داریم نمیگم ما عالی هستیم اختلاف همیشه هست حتی بین خواهرابرادرا

ولی دیگه اینجوری نه که آدم نتونه دوکلمه حرف بزنه  

هی چقد سخته ارتباط باخانواده شوهروالا مادوتا عروس داریم نمیگم ما عالی هستیم اختلاف همیشه هست حتی بین ...

دقیقا عین خونواده همسر منن اونام یه حرف بزنی هزارتا برداشت میکنن

ولی مهم نباشه برات بخدا من بدجور ضرر کردم تو نکن

من عروس خوبه بودم ولی بدجنسه رو عاشقش بودن

اونقدر به واقعی شدن خواسته هام مطمئنم که مطمئنم خدام خداس🙏

دقیقا عین خونواده همسر منن اونام یه حرف بزنی هزارتا برداشت میکننولی مهم نباشه برات بخدا من بدجور ضرر ...

اینام همینن یعنی ثانیه ای نظرشون عوض میشه انگار دائم باید خودتو بهشون ثابت کنی اونوقت اون یکی جاریم که اتفاقا دخترعموشون هم هست درگیرند باهم خوندم طبقه بالا پدرشوهرم اصلا نمیره خونه پدرشوهر خواهرشوهر یماه خونه پدرش بود گفتن نیومده پایین بگه بفرما یه تعارف بزنه یا یکساعت بشینه پیششون اونوقت همه کارها براشون میکنه اونقد وام میگیره براشون کاراشونو راست وریس میکنه شوهرش پست مهمی داره خیلی کمکشون میکنه ولی ما خوب باشیم بد باشیم اصلا کارمونو راه نمیندازه

اینام همینن یعنی ثانیه ای نظرشون عوض میشه انگار دائم باید خودتو بهشون ثابت کنی اونوقت اون یکی جاریم ...

میدونم بخدا انگار خود خودمنی

منم شوهرم پسر کوچیکه س هر کاری دارن میگن تو انجام بده چون موتور داری راحت تری برو فلان جا ولی اونیکی داداشاش اصلا انجام نمیدن انقدم با اونا خوبه

پدرشوهرم وردست اون دوتا همیشه کار میکنه ولی از من و شوهرم انتظار همه چیز دارن ولی از وقتی فاصله گرفتم خیلی بهتر شدن تنها راهت فاصله س همین

اونقدر به واقعی شدن خواسته هام مطمئنم که مطمئنم خدام خداس🙏

میدونم بخدا انگار خود خودمنیمنم شوهرم پسر کوچیکه س هر کاری دارن میگن تو انجام بده چون موتور داری راح ...

فاصله گرفتم یمدت بدتر ازاین شدن اصلا دیگه حالمونم نمی‌پرسیدن‌ پای پسرم بخیه خورد نیومدن بهش سربزنن درحالیکه تنها نوه پسریشونه تازه سر بارداری هم اونقد بهم استرس دادن نوه پسر نداشتن پسره پسره که من میترسیدم دختر بشه درحالیکه خودم عاشق دختر بودم چون خواهر نداشتم 

کلا یه فازی آن مامانم میگه تو بد بشی بدتر میشن پس همون مث همیشه بمون حداقل یذره توجه میکنن بهتون 

ولی دوتاجاری دیگم خوب فامیلشونن هیچوقت نمیزارن بد به اونا بگذره درهر صورت 

باور کن ازترس اون‌یکی برادرشوهر جرات ندارن آب بخورن زنگ‌میزنن شوهر من میگن اذیتمون میکنه حرف میزنه بهمون من غریبه ام  

فاصله گرفتم یمدت بدتر ازاین شدن اصلا دیگه حالمونم نمی‌پرسیدن‌ پای پسرم بخیه خورد نیومدن بهش سربزنن د ...

بخدا درکت میکنم خدا به دادت برسه

خیلی زبون نفهمن بعضیا

خوبی جلو چششون نیست

دورو و زبون بازن ما چون مظلومیم از اول عادت کردن که برینن بهمونم هیچی نگیم

مامان منم میگه خوب باش زندگی خودتو جهنم نکن ولی اخه مگه میشه اه نمیدونم

اونقدر به واقعی شدن خواسته هام مطمئنم که مطمئنم خدام خداس🙏

فاصله گرفتم یمدت بدتر ازاین شدن اصلا دیگه حالمونم نمی‌پرسیدن‌ پای پسرم بخیه خورد نیومدن بهش سربزنن د ...

چرا اینقدر تایید و توجهشون برات مهمه دوست من؟

کاش میشد از مردگان پرسید : آیا بالاخره رنج پایان یافت؟ 

چرا اینقدر تایید و توجهشون برات مهمه دوست من؟

شآید ازتنهایی نمیدونم خواهر ندارم  هیچ دوستی هم ندارم 

 اصلا نمیتونم دوست پیداکنم شوهرمم یخه فک کن داری بایه دیوار زندگی میکنی نه اهل تعریف بگو بخنده نه توجه میکنه به آدم یبار جلوش از حال رفتم هیچ عکس‌العملی نشون نداد حتی دستمو نگرفت بلند کنه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792