خیلی ناراحت شدم مادر شوهرم مریض شده وقتی مریض نبود ماراخیلی نمیخواست حالا من دلم براش سوخت هر روز سرش زدمو بردیمش دکتر ، حالا در اومده به من میگه من هیچ کیو ندارم کارامو بکنه ، بعدم لا به لای حرفاش گفت که مامان من از اون سالم تره در صورتی که مامان منم سالم نیست ،به نظرتون پرو نیس ،من واگذارش کردم به خدا