من دوسش ندارم عذابم داده زندگیمو جهنم کرده تا اسمش میاد بچم میترسه فکرمیکنه تمام باباها بد هستن ازمهرماه پارسال اومدم خونه پدرم ولی ایقد عذابم میدن میگن برگرد ما نمیتونیم خرج بدیم یعنی توی برزخ گیر کردم برم اونجا باز کتک و عذابهای روحی شروع میشه اینجا موندم هم بچمو عذاب میدن گتکش میزنن خودم رو اذیت میکنن حتی شبا دعوا سراینه این برادرم میگه توی این اتاق نخواب اون یکی هم رختخوابای بچمو میندازه میگه اینجا نخواب حتی شده توی این هوای گرم بابچم رفتم توی حیاط خوابیدم