امروز تولد دختر يكي از آشناها بود كه يه مجلس خيلي خيلي مجلل و پرهزبنه گرفته بودن و كلي پذيرايي آنچناني و بريز و بپاش خفن، بعد اين آشنامون خيلي وضع ماليشون خوبه و با كلاس هم هستن ، هم مجلس هاي خودشون خيلي مجلل هست و هم براي ديگران كه دعوت ميشن خيلي كادوهاي گرون ميبرن
خلاصه به همين دلايل و اينكه رو دروايسي هم داشتيم ، من يك كادوي خيلي گرون و خاص بردم با اينكه برام سنگين بود وقتي كادوها رو باز كردن دخترش خيلي خوشحال شد و كلي جيغ زد و شادي كرد و مامانش هم كلي تشكر كرد ، ولي كادوها رو يكي از فاميلاشون باز ميكرد و معرفي ميكرد و ميذاشت رو ميز، بعد كه اين كادوي ما رو باز كرد و خواست بزاره رو ميز از دستش افتاد و شكست و صد تيكه شد
نميدوني چه حالي داشتم از طرفي دختر من خيلي گريه كرد كه چرا بايد اين اتفاق براي كادوي ما مي افتاد از طرفي دختر خودش پكر شد و بغض كرد و فاميلشون هم فقط گفت واي ببخشيد از دستم افتاد قضا و بلا بوده و اين حرفا
كلا اعصابم بهم ريخت و ميزبان هم تا اخر تو قيافه بود