2777
2789

سلام عزیزان  لطفااااا هیچکس توهین نکنه فقط ازتون راهنمایی میخوام از کسای با تجربه ن بچه مچه  و مگین اختلاف سنیتون زیاده یا کوچیک بودم چون رسم هر شهری باهم فرق داره و براما عادیه   پس فقط راهنماییم کنید لطفااااااااا


من ۹۹بهمن عقد کردم باهمسرم ت سن ۱۴سالگی با پسر ۲۹ 

ساله ک همسرم هستن 

میشه برام دعا کنید ؟؟؟؟؟؟

😢😢😢😢

خدایااا حافظ فرزندانم باش 🙏🏻💜 اینجا که می آیی باید بد بخت باشی تا قابل درک و احترام و باور باشی ، اینجا که هستی نباید از کسی جواب بخواهی وگرنه عقده ای میشوی ، مبادا وقت گرانبهایشان را با سوالات ساده بگیری چرا که تاپیک های مادر شوهر و خواهر شوهر و خیانت از دستشان در میرود ، اینجا فقط برای کارآگاه بازیست نه برای کمک به همدیگر! اینجا کسی چشم دیدن خوشبختی دیگری را ندارد ، اینجا هررررچه بدبخت تر باشی شاخ تر میشوی ! اینجا نی نی سایت است سرزمین عجایب!!!🚫

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

الهی خدا آرامش رو از زندگیمون نگیره 

بگو 

                      وَ تو هَمانی که بَرایَم هَمه ای ..♡                                                                            💚🧡💜🤎💛                                                                                                                           

همسرمو میشناختیم و میدونستیم پسر خیلی سر به زیرو ارامیه 

ایشون ب  گفته خودشون انگاری وقتی من کوچیک ک بودم ت دلشون گفته بودن ک کاش قسمت من بشه البته مامانشون بهشون منو پیشنهاد داده بودن و ایشونم ت دلشون نذر کرده بوده ک بمن برسه میبره مشهد حالا دروغ یا راست و ایشونم از خدا خواسته به مادرشون گفتن ک راضی ام 

خلاصه منم دوسشون قبلش نداشتم ولی تابا مادرامون رفتیم خرید شالو حلقه اینا من عاشقش شدم اینم بگم ک ما مایه دار نیستیم و وضعمون خیلیم بد نیست خیلیم خوب نیست و شوهرم ت سن ۱۳.۱۴سالگی پدر ۳۰ سالشو از دست داده و ی خواهرو دو برادر داره و خواهرش بعدش فوت کردع مامانش کار کرده اینارو بزرگ کرده بعد بزرگ شدن بچه هاش با هم محلی ک ماهم میشناسیم ازدواج کرده زن دوم شوهرش شده و یجورابی شوهرم اینا ت سختی بزرگ شدن بی کس 

منظور از این حرفم اینه ک همسرم هیج کدوم از مراسمارو خوبو با ابرو جلو نیومدن طلا اینا هیچی ن جشن ن تولد ن چله ن هیچییی فقط دوتا النگو به اندازه مو  حلقمم گم شده همین 

و من مثل هیچچچچچچچچ کدوم از عروسای دوره زمونه نیستم 


میشه برام دعا کنید ؟؟؟؟؟؟

خلاصه ک منو بردن مشهدبا کلی مخالفتای خانوادم و خانوادش برج ۱۱ ۹۹ بعد تا به حال با کلی سختی گرفتاری نداری گریه بحث با کلیییییییی پستی من تحمل کردم و ناگفته نمانم ک خانوادم میگفتن ک حتما یروز پشیمون میشی  بیا طلاق بگیر و بابام چنباری به هسمرم گفته بودن ک من ازت هیچی نمیخوام حتی دوتا طلاهاتم بخودت میدم بیا یه‌امضاء بزنو دخترمو طلاق بده 

تاروز عروسیم باز از حرفمون پشیمون نبودن و باز هم‌میگن پشتتیم 

خلاصه ک من تا عروسیمون کلی دلم پیر شد به حرفا حدیثا ک بهت نمیاد که عرضه زن نگه داشتن نداره و این حرفا و من واقعا هم خیلییییییییییی از خواسته هام کوتاه  اومدم ن ارایشگاه رفتنی ن بخودم رسیدنی  نه لباسای رنگو بورنگ پوشیدنی فقط گردش بیش از اندازه برد منو

مادرشوهرم ک‌دیگگگگگ نگم براتون همش از پامون میکشید عوض کمک کردن   

خلاصه ک انقد نیفتادن جلو انقد نیفتادن جلوبرا عروسیک مامان اینا گفتن عروسی نکن بیا ما حنابگیریم ببر  اونام قبول کردن البته پول نداشتن ک عروسی بگیرنا ن اینکه نخواد گفتیم فیلم بردارو لباس عروس فقط ت بگیرو بزور قبول کردن مامانم ت تالار ی جشن گرفت ۱۴۰۳ دوم تیر عروسی گرفتیم نگمک چقدرررررر غر زدن اون روز سرم 

میشه برام دعا کنید ؟؟؟؟؟؟

اگربخوام توضیح بدم همه سختیارو باید تا فردا بنویسم فقط 


حالا مشکلم اینکه همسرم خیلی صبوربودن خوش اخلاق بودن سربه زیر پاک و ساده اصلا مثل پسرای دوره زمونه نیستن ن اینستا داره ن هیچ برمانه مجازی 

ولی من ک  به بلوغ فکری نرسیدم و رفتارای خوبی نداشتم همسر هم بد شد حالا شد بی حوصله عصبی زودرنج سرد و... 

میدونم ک خودم خرابش کردم 


الان میخوام ک ازش جدا بشم اما دلم نمیاد بااینکه میدونم موندن من تواین رابطه به ضررم تموم میشه چون منو محروم کرده از خواسته هام ارزوهام 

اجازه نصب هیچگونه برنامه مجازی ندارم وقتی پولاشو میخواد بشماره میره اتاق درو میببنده  حق ندارم ت خونه بی اجازش ی چیزیو جابجا کنم ینی نمیشه یبار من مریض باشم خونه یکمبهم ریخته باشه و اون چیزینگه یجورایی هرازگاهیییی کمکم میکنه اما درک حالمو نمیکنه 

وقتی جمعه میشع من کلی از شب قبل ذوقشو دارم ک باهم‌میریم دور میزنیم گردش هم نریم باهم وقت میگذرونیم ولی اون صب میره شب میاد

الانمریض باشم میگ ازم دور بمون 

قبلا یادمه من مریض میشدم از کار میموند  کار نمیرفت هرچی ککک بخوام برای خوردن میخرید هرچی ک لازم باشه میبرد خونشون میخرید ظرف میاورد ظرف میاورد میبرد میداد میخوردم پرستاریمو میکردپیش فامیلا و خانوادش پشتم وایمیساد یا مامانم ی چی میگفت زود میگفت ن اینجوری نیست خوب میشه

اصلا اهل سیگارنبود ک حالا از فشار زیاد سیگارم میکشه به روم‌نمیاره یبار ثابت کردم گفت هرازگاهی میکشم گفتم نکش مرگ من منو کفن کنی گف باشه و ولی باز میکشه و میگه نمیکشم من‌میدونم 


میشه برام دعا کنید ؟؟؟؟؟؟

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز