اولاش فکر میکردم این ادم مورد علاقمه و اونی ک ارزو داشتمو پیدا کردم دعوامون ک میشد خیلیا بهم میگفتن باهاش کات کن بدرد نمیخوره
اما خودم گوش نکردم انگار میخاستم تا تهش برم و خودمو عذاب بدم
بخاطرش تو دانشگاه کلی برام دردسر درست شد
کلی زجر کشیدم اما باز ازش دست نکشیدم
در نهایت خاستم به عنوان همدل روش حساب کنم و داستان زندگیمو بهش گفتم ک با قضاوت خانوادم و خودم رو برو شدم و درنهایت به پدرم فحش داد
و همینجا تمام شد
الانم احساس خیلی خوبی دارم ک این رابطه به ازدواج ختم نشد