2777
2789
عنوان

مامانم خیلی میاد خونم

921 بازدید | 16 پست

من با شهر مامانم تقریبا دو ساعت فاصله دارم مامانم هر یک ماه و نیم دوماه میاد یه هفته ده روز میمونه شوهرمم خیلی از این موضوع بدش میاد وایمیسه ادا در آوردن.من دیگه خسته شدم تحمل ادای شوهرمو جنگ اعصاب دیگه واقعا ندارم تحملم تموم شده.خودمم خیلی از دیدن مامانم خوشحال نمیشم خیلی اذیتم کرده و وقتی کنارشم بهم میریزم.یکی بیاد به من بگه چکار کنم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من انقدر اصرار میکنم مامانم فقط یه روز بیاد خونه ام بمونه ..میگه نه شوهرت معذب میشه..زشته...تازه شوهرمم از خداشه چون بیشتر اوقات شیفته بیمارستان نمیاد خونه..ولی نمیاد مگع چی بشه یه شب بمونه اونم بخاطر پسرم

میفهممت ...

مادر منم چون اقوامش دور بودن اینطوری میومدن همیشه جنگ و دعوا داشتن سر این موضوع با پدرم 

نمیدونم چاره چیه فقط اینکه انقدررررر بابام اخم و تخم میکرد که کم کم فهمیدن و کمتر میومدن خونمون 


والا من مجبوری دو روز خونه مادرم بودن کلیدمو شوهرم برده بود دهنم آسفالت کرد با اینکه پدری ندارم بگم بخواد به امور همسرداریش برسه..کلا دوبار غذا درست کرد بقیه اش نذری میدادن 

میگمشم بیا خونمون باز دوست نداره

کلا غریبه پرسته اما صبح تا شب یا زن های همسایه بیان یا بره

لیلی عالم تویی با این همه مجنون....
فکر کنم جز با صحبت راه دیگه ای نباشه. بگو دلت تنگ شد بگو من میام

ما که میریم کلا دو روز محلمون میزاره روز سوم طوری رفتارش تغییر میکنه که پامیشم برمیگردم خونم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز