بچه ها من یه همسایه دارن همش خونه ی من پلاس هر کاری میکنم از رو نمیرهرچیکار کنم اخلاق خوبی هم نداره همش بهم ضدحال میزنه
اومد دم در
بگو مریضیم
راهش نده. بدم میاد از رفت امد با همسایه
ی چند بار بزاریش پشت در براش عبرت میشه،
صبح زود که شوهرم میره سرکار یا زنگ میزنه یا با بچه هاش میاد اینجا دوتا بچه ی شیطون داره میگم خوابم میگه چه خبر چقدر میخوابی بلند میشه میاد خونم ۸صبح بعد میگه صبحونه نخوردم یه جیزی بیار باهم بخوریم صبحونهدمیدم بچه هاش قشنگدمیریزن روفرش چیزی هم بگم خانم بدش میاد
باشین از کاراش بگم به خدادحرص میخورین
میاد میشینه تا ظهر که شوهرم بیا چندسال اوضاع من اینه بچه هاش خونه رو بهم میریزن یه جیزی نمیگه یه چیزی بخرم میگه چقدر زشته چرا خریدی اینا یه جورایی تو اعصابم
اون اوایل که بچه ش کوچیک بود اومد بود جای بچه رو عوض کرده بود پوشکش گذاشته بود رو سینک اعصابم خورد شد
الانم عادت کرده خودش میاد مشینخ بدش میگه من برم بچه ها بمونن اینجا میره سه ۴ ساعت زنگ میزنه مراقبش باش امانت فلان اینا
همون توضیح اول صبت حالمونوبهم زد ،من مخالف دوستی ومعاشرت با زن همسایه نیستم خودم دوست صمیمیم زن همسایه است ولی گه گداری خونه هم میریم اونم مگه همو دعوت کنیم به بهونه چای دوسه هفته یه باروهمیشه اون میاد خونمون چون شوهرش خونس و بچه ندارن من دوتا بچه کوچیک دارم شوهرمم اغلب نیس من باشوهرش راحت نیستم نمیرم اما شوهرمن خونه نیس اونم میاد ،من جاتون باشم درو باز نمیکنم چند دفه که پشت دربمونه خسته میشه
درو زد درو باز نکن
جلو در بمون بگو خونم شلوغ مهمون دارم بگو نمیتونم دعوتت کنم تو خونه ببخشید
همین دیگه بگو
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
