دوستان من متاسفانه ی مدت حالم خیلی بد بود و رلم متوجه این شد و ی شب خیلی حالم بد بود و براش از کارای بابام تعریف کردم ازوخیانتاش از عصبی بودن و کتک زدناش از اینکهخونه رو جهنم کرده با اخلاقش
حقیقتن من امنیت رو کنار بابام حس نکردم و از دست بابام از لحاظ روحی بشدت اذیت شدم من اینا رو برای رلم تعریف کردم و اون ی هفته ک حالم بد بود آرومم کرد و گفت احترام باباتو نگه دار و تو همه ی خانواده ها پیش میاد و سعی کن آرامشتو حفظ کنی و این مقطع گذری هست کلن مثل ی رفیق باهام رفتار کرد و اصلن ب روم نیورد جیزی رو
اما ی ترس افتاده ب جونم ک نکنه بعدن تو ازدواج سرم بیاره و بزنه تو سرم گرچ همیشه هر مشکلی پیش اومده من و اون در کمال آرامش حلش کردیم
نظرتون چیه دوستان؟