#قدسیه
🌸🍃🍃🍃 پارت۲۳
شب رو بادرد خوابیدم ،اون شب نیمه های شب برای اولین بار بچه تو شکمم تکون خورد ،یه حس قشنگی بهم دست داد حس مادر شدن و مادربودن
دستم روروی شکمم کشیدم ،رضا پشتش به منبود ازش فاصله گرفتم آروم بلند شدم که بیدار نشه چراغ پی سوزی داشتیم اونو روشن کردم قرآنم رو آوردم دستهامو لای صفحات قران کشیدم سه تا صلوات فرستادم چشمامو بستم از ته دلم از خدا خواستم خدا جواب نیتم رو با استخاره قران بگه و بعد قرانوباز کردم …شروع کردم به خوندن و این آیه اومد … والعصر ان انسان لفی خُسر….ودر آخر و خوندم و تواصو بالصبر…
اشکام جاری شد با خودم گفتم خدایا تو از من صبر میخوای ؟ یعنی باید صبر کنم ؟ قرآن روبوسیدم و کنار گذاشتم اما خوابم نمیبرد تا صبح بیدار بودم صبح که شد رضا از خواب بلند شد چشمش بمن افتاد که به متکاهای کنار اتاق تکیه داده بودم گفت عه قدسی جان بیداری ؟ گفتم آره اصلا نخوابیدم
گفت پاشو با همدیگه بریم یه صبحانه بخور که شامم نخوردی گفتم من نمیام از مادرت می ترسم !
می ترسم که بیام دوباره منو کتک بزنه گفت نه دیگه از این خبرا نیس ، هردو باهم بلند شدیم وبسمت اتاق عشرت رفتیم آخه دلم ضعف میرفت وارد اتاق شدم بوی نون تازه و تخم مرغ رسمی با روغنحیوانی همه اتاق رو پر کرده بود از ترسم سلام کردم عشرت خانم گفت والا چه رویی هم داری ! رضا گفت مادر جان تحمل کن بلاخره ما هم از اینجا میریم دیگه گفت زودتر بری خیال کردی برام مهمی ؟
نه اینکه الان دارم برات بال بال میزنم ؟ گفتم شما هم قبول کن که قدسی رو زدی و این زن باردار گناه داشت ،عفت گفت بازم زبوندرازی کنه کتک میخوره
چشمام پر از اشک شده بود این چه رسمی بود پدرت کدخدا باشه بزرگ روستا باشه و من بخاطر یک لقمه نون اینجا بمونم ! دلم ازدست آقاجان گرفته بود اونجا بود که گفتم اگر برادرم بیاد و برای بی بی خبر ببره میدونم بهش چی بگم دیگه انقدر گرسنه شده بودم که بچه تو شکمم دور دور میکرد و حالم بد شده مثل بیغیرتها دوباره روبروی عشرت نشستم و شروع کردم بخوردن تخم مرغی که برام حکم بهترین غذای دنیا رو داشت ،عشرت گاهی چپ چپ نگاهم میکرد وقیافه اش رو طوری میکرد که انگار صدقه سرش داره بمن غذا میده ،رضا بعد از صبحانه گفت مادرجان تو و جان قدسی،تو روخدااذیتش نکنی عشرت خانم با چشمهای گشاد شده گفت یعنی چی انقدر به این دختره سررو رو میدی برو سر کارِت و کاری به کار زنها نداشته باش
ادامه دارد...
┄┄┄┅┅𑁍🖤𑁍┅┅┄┄┄
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---