منظورم اینه تا چه حد حرفا و اسرارتو ن به خانواده میگین؟
خودم هیچی همه چیو قایم میکنم مگراینکه خودشون یه چیزی بفهمن مجبور شم با کلی سانسور بگم ،چون هر دفعه چیزی تعریف کردم یا برعلیه خودم استفاده شده یا مادرم به کل فامیل جار زده .شما چطور؟ پنهانکاری میکنین؟
منم مثل تو
همه چیو میگم
مخصوصا به مامانم و داداشم
پدرم بعضی چیزارو نمیگفتم که نگران نشه
دو قدم هم میرفتم جلو بهشون میگفتم
در حدی راحتم که هر موقع درد و دل کردم یا رازمو گفتم برعلیه خودم استفاده کردن
هیچی نمیدونن یا چیزی ک مدونن با سانسور تعریف میکنم
کلا اسرارمو به کسی نمیگم
ولی راحتیم نه درمورد اسرار اینا
بین من و مامانم هیچگونه رازی نبوده و نیست
خیلی خیییلیییی راحتم باهاش و همه چیمو بهش میگم
واقعا صحبت باهاش مث جلسع ی تراپیه برام
ب یکی از داداشام همه ی دردامو میگم چون میتونه ارومم کنه رگ خوابمو بلده مثلا صبح میگم حالم بده بااینکه شهردورم میبینم تا ظهر خودشو رسونده میبره تفریح میبره خرید میشینه ور دلم میخندونه منو یادم میره
یاد گرفتم با هاشون نزدیک نباشم:)
یادم نمیره ماشینمو دزدیدن داشتم گریه میکردم
بابام گفت چیه زر زر هاتو اوردی
ازش متنفر شدم از اون روز
من اوایل ازدواجم نتونستم رابطه داشته باشم فقط به خواهرم سربسته گفتم که کمکم کنه.مدتی بعدش رفتم خونه خواهرم دوتا خواهرشوهرش اونحا بودن منو دوره کردن که چی شد چی کار کردی شد یانه😐برای اولین بار از خواهرم متنفرشدم بدتراینکه مطمئنم کل فامیل هم فهمیدن.بابامم دوران مجردی یه حرفی زدم به الاغ مش قربون هم گفتش.ده سال گذشته بمیرم از درد و بدبختی یا از خوشی و پولداری اصلا نمیزارم بو ببرن
من قبلا همه چیو میگفتم ولی الان به این نتیجه رسیدم که باید پنهان کاری داشته باشم و کلی دروغ بهشون میگم واقعا الان معنی ارامشو میفهمم😁
