پیرو تاپیک قبلم،باید بگم که ما فهمیدیم که آقا دزده دسته کلیدم با خودش برده.دیگه شب بابام توی حیاط خوابید.مامانمو خواهرم توی خونه بیدار بودن.منم با میله بارفیکس رو به روی دره حیاط نشستم و تا ساعت6صبح بیدار بودمو کشیک میدادم بعدش بابام بیدار شد پستو تحویل دادم خودمم یه ساعت خوابیدم.صبح دیگه بابام ساعت9بلند شد رفت کلید ساز آورد تمومه قفلا رو عوض کرده.منم به دره زیر زمین قفل کتابی زدم.دره حیاط و دره پارکینگم قفل کردم و قفل آویز زدم.دره ورودی چ خونه رو هم قفل کردم.کلیدم توی قفل گذاشتم.چون توی خونه هستیم نمیتونم دزدگیرو فعال کنم.هر چند میدونم اونی که آدمش باشه هزار و صد تا قفلم بزنیم بازم مثله اولیه بازش میکنه.ولی لااقل برای باز کردنش یه سر و صدایی میکنه که ما با خبر بشیم برسیم بهش.حسه ناامنی دارم توی خونه ی خودم.اینقدر فشار عصبی بهم تحمیل شد که دسته چپم تا سه چهار ساعت درد میکرد.الان فهمیدیم که مامانم نعنا خشک کرده زیر زمین گذاشته دزده نصفشو برده.داریم یکی یکی میبینیم که چیا برده.الهی که خیر و بهره نبینه.الهی سرطان بگیره.الهی حناق شه بمونه تو گلوی خودش و زن و بچه ش که دو روزه آسایشو از ما گرفته.بی پدر مادره بی شعور بی ناموس.