من شبی با خانواده همسر بیرون بود م ی خواهر شوهر دارم وسواس دارن بعد پسرم خیلی کم شرتش جیشی شده بود همش نق میزد جلو جمع منم دستمال گذاشتم تو شراطش بقیه متوجه شدن بعد با دستمال مرطوب دستمو تمیز کردم اخر شام پیتزا اضاف اومد مادرهمسرم ب من گفتن پیتزاها رو بزار تو باکس منم حواسم نبود گذاشتم وقتی اومدیم خونه خواهرشوهرم اصرار اصرار ک پیتزا ببر برا خودتون منم منظورشو متوجه نشدم اومدم خونه یادم افتاد ب کارم وای حالم بده خیلی زشت شد ابروم رفت😭😭😭😭😭 همش دارم خودمو لعنت میکنم😭😭