میشه یه صلوات بفرستی برام🥲 با شعله ی خورشيد چه سازد نفسِ صبح روشنتر از آنم که توان کرد خَمُوشم 💙 عشق مثل جنگه! شروع کردنش آسونه تموم کردنش سخته ولی فراموش کردنش محاله و در آخر کویر خود ماندن و روئیدن هنر است!
سلام...امروز 1404/04/04 ساعت ۸:۴۵ همه چی نابود شده خودم کردم ۱سال به خودم محلت میدم خودمو بسازم تو این ۱ سال دوتا هدف دارم هدف اول کاهش وزنه هدف دوم کنکور ....حالا اگه برگشتم اولین سوال از خودم میپرسم که دیدی تونستی دیدی شد؟پس امروز رو بزاریم تاریخ تولد یه کاربر جدید که قراره همه چی رو از ۰ به صد خودش برسونه ...!
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یه اسم عادی قشنگتره این اسمای من دراری ترکیبی واقعا زشتن
دلوین و السا و دلسا و دلباز و دلساز و...
چه میدونم یا اسمای شایلین و ماهلین و..
من مخالف این اسمام به شخصه
🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمیخواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمیدانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||