نمیخواستم حتی بگم ولی اذیتم میکنه
خب میدونین که ما پدر مادر نداریم و با خواهرم دوقلو هستیم شرایط خونمون واقعا سخته عموهام معتادن دعوا داد و بیداد کتک مامانبزرگمم سرطانیه
خواهرمم نمیتونه راه بره
دلم میخواد خودمو راحت کنم میگم خواهرم بدبخت تر میشه
چند روز تو ذهنمه دارو بخرم با خواهرم دوتایی بخوریم و خدا حافظی کنیم ما که باهم به وجود اومدیم باهم هم بریم چون بدون هم نمیتونیم
میدونم غیر منطقیه نامعقول ولی واقعا همش تو ذهنمه
انقدر زیر فشار قرضم که نمیتونم مساقل بشم
۲۳ سالمون نه بهزیستی نه اورژانس اجتماعی قبول نمیکنه
درامدم نمیرسه
منظورم اینه شرایط مستقل شدن رو ندارم داشتمم بازم عموهام اذیت میکردن ما سال هاست از دست ازار جنسی اونا از اتاق بیرون نمیریم
میدونم نباید اینجا میگفتم ولی کاش دیگه بهش فکر نکنم
جواب سوالای احتمالی رو هم بدم:خواستگار دارم ولی باب میل نیست