امروز تفریح رفتیم بیرون بابام شب کار بود ولی خب بعد مدتها رفتیم بیرون قرار بود ساعت ۱۰بیاد دنبالمون ساعت۸اومد خراب کردش شبمونو قرار بود پیتزا بسونه مرغ سخاری هسوند منم اعصبانی شدم سذچر اینکه چرا مرغ سخاری هسونده دعوا کردم گرون هسونده بود تازه کسیم تو خوانوادمون دوست نداشت الان سرکاره
حالا که فکر میکنم نباید دعوا میکردم انگار دنبال بهونه بودم پشیمونم حس بدی دارم