خواهرزادش وقت زایمانشه اومده خونه مامانش شهرستان شوهرش نیومده حالا خانم یکم درد داشته شوهرمن گفته هروقت شروع شد بگو ببرمت شهر خودتون(اینجا فقط یه درمانگاه داره بیمارستان نداره) حالا من اینو نمیدونستم خواهردیگش زنگ زد گفت داداش توچرا ببری بزار شوهرخودش یاپدرش ببرنش نبریشااا قطع ک کرد گفتم تو میخاستی ببری؟خب چرا؟من نصف شب کیسه ابم پاره شد گفتن اورژانسی ببرینش همون لحظه گفتم تنهام نزاریا من میترسم گفتی خوابم میاد توباامبولانس برو من صبح میام چطور ازخوابت نگذشتی بخاطر من؟؟پرستارا بهم میگفتن همراه نداری؟شوهرتم نیومده؟برااین ادم داری بچه میاری؟؟؟همه برام تاسف خوردن فقط گریه میکردم تو بیمارستان برگشته میگه بهترین کارو کردم نیومدم هزارتاکاردیگه برات کردم به چشمت نمیاد چه سفله ای!!!گفتم چی گفتی؟؟؟داد زد یه کلمه دیگه حرف نزنیا پاشد سویچ و گوشیشو برد درو محکم کوبیدو رفت،بچه رو باهزار بدبختی خوابونده بودم بیدار شد جیغ میزد فقط، الان۴روزه باهم حرف نمیزنیم دعوا زیاد داشتیم ولی این ازدلم پاک نمیشه اصلا
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
حق داری حالا نمیگیم به خانواده هاتون نرسین ولی اینم دیگه نوبره.رو حرفت وایستا و قهر باش البته که اگه ...
هیچوقت تاالان نازمو نکشیده اون نمیاد منت کشی منم نمیرم دیگه نمیخام از هیچ مسئله ای کوتاه بیام خیلی خارو خفیفم کرده دیگه واقعا نمیخامش،همیشه اولویت اخرشم ب چ دردم میخوره این ادم؟