مامانم داییش فوت کرد، خاکسپاری با بابام رفتن، ناهار هم خوردن و با هم برگشتن.
شب ما رفتیم عروسی، مامانمم تنهایی رفت اونجا .
مجلس سومش هم همه دعوت بودیم ناهار، بعد ناهار برگشتیم.
مجلس چهل رفتیم باز ناهار و ماها برگشتیم ولی مامانم لباس خریده بود برای دراوردن لباس سیاه، بعد دم دمای غروب برگشت