سلام یه خلاصه مختصری میگم از زندگیم که بدونید جریان از چه قراره.من وشوهرم یکساله که رفتیم سرخونه وزندگیمون ولی خب بازم مثل عقدمون بحث ولجبازی بینمون بوجود آمد ویه سری حرفای ناراحت کننده زده ومنو مقصر کرد .منم فرداس بدون اینکه بدونه و وقتی خونه نبود اول وسایلمو جمع کردم وپیام دادم که من دارم میرم این تو اینم زندگیت خلاصه مادرمم آمد دنبالم ویه بارمم مادرمم باهاش تماس گرفت واجازه گرفت که منو بره تا حداقل هر دو آروم بشیم وبعدش مشکلمون را حل کنیم بعدش هم رفتم خونه پدرم که بازم لج کرد ونیومد دنبالم تا 5ماه که من رفتم نفقه ومهریه مو گذاشتم اجرا وبرگه استرداد جهیزیه امم گرفتم .البته قبل از این که اقدام سه چهار باری بهش پیام وزنگ زده بودم که بیا تکلیف منو مشخص کن که نیومد میگفت تو رفتی خودتم برو دنبال کارهات.بعدشم که دیگه تو اولین جلسه شورا آمد ودرجواب مسول پرونده گفت من نمیخوام زنمو طلاق بده جایی راهم نه امضا میکنم ونه چیزی .حتی برگه استرداد جهیزیه رو
ومشاوره هم وقتی دید نظر مرد اینه به حرفام اهمیت نداد وگفت برید مشکلتون را حل کنید. که خلاصه اش میکنم به هرطریقی بود وبا آوردن بزرگتراش وقول مشاوره و....من برگشتم سر زندگیم
والان سر یه بحث کوچیک دیگه من از دستش ناراحت شدم ولی بجای حرف زدن باهام حرف نزد وبیخیال بود تا چهار روز که من حماقت کردم وروز چهارم یک دعوابه پا کردم که تو فلانی واین کار را میکنی واون کار رامیکنی....
اونم بجای اینکه آرومم کنه وبگه اشتباه میکنی در کمال خونسردی وبیخیالی میگفت تو درست میگی این شد که بدتر عصبانی شدم وبهش چیزای بدی گفتم واونم جوابمو داد وحرمت ها بینمون شکسته شدواز فردای اون روز اون یه آدم دیگه شددیگه صبح که از خونه بیرون میره شب وقتی میاد که فقط بخوابه ،قبلش نهار میومد خونه،تو پذیرایی میخوابه اگه من بیام تو پذیرایی جایی دیگه را نگاه میکنه که منو نبینه ویا دراز کشیده دستش رو چشماشه،وخونش چیزی حتی از یخچال برنمیداره بخوره