من یه دوست داشتم قبلا.. خب راستش ما از کوچیکی همو میشناختیم
خلاصه اون خیلی پسر‌بازه و حشاب کنی کل پسرای محل رومیشناسه
ولی وقتیکه رفت با یکی دیگه دوست شد کلا نمیدونم.. رفتارش بامن خیلی سرده انگاری که محل نمیذاره بهم
ازینور هم خب بهم میگه تو فضولیو هرچی میشه به مادرت میگی و.. منم از پنهون کاری متنفرم
کسیم نیستش اخه بنظرتون چیکارکنم)::
اصلا بلدنیستم مهربونم باشما، نمیدونم نه مهربونم نه همدلی بلدم نه اصلا.. ادمایی که دوروبرمن زودمیرن ):
خب بزرگ شو نرو همه چیو به مامانت بگو
میدونی که تقصیر توعه و این هیچ ربطی ب تعدد روابط دوستت ندار اون از دهن لقیت میترسه
هم سعی کن رازدار باشی هم با این نگرد دختر خوبی نیست
بلد نیستی راز دار باشی پس بشین سرجات از کسی هم توقع بیجا نداشته باش
عام خب.. چرا عصبانی میشین..
خب چیجوری دوست پیداکنم اونوقت؟ مثلا ببنیین توی یه مکان شلوا خیلی بسته.ام یجورایی علائم ضداجتماعی بودن رو دارم و نمیتونم میترسم همه‌چیز تقصیرمن بیوفته یه سری از علائم های کمبود اعتماد به‌نفسم هستش
ناظم مدرسه میخواست کمکم کنه ولی ازش خوشم نمیومد
