دوستان چندماه ازدواج کردم و رفتم ی شهر دیگ تقریباً هشت ساعت فاصله تا خانواده ام دارم ولی از ازدواجم راضیم همسرم هوام داره اصلن غربت حس نمیکنم حالا مادرم بهانه میگیره همش زنگ میزنه گریه میکنه بیاید اینجا چهاربار از عید تا حالا رفیتم ولی میگه کلن بیاین اینجا زندگی کنید شوهرم اینجا از کارش راضی میگه بریم اونجا ک بیکار بی پول باشیم چه فایده داره دارم دیونهه میشم نمیدونم چه تصمیمی بگیریم انق گریه کردم دیگه حال حرکت ندارم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭