ازینجا اشنا شدیم که اون یبار تاپیک زده بود درباره ی خاستگارش که سن بالا بود حدود ۵۰ منم چون خاستگار این سنی داشتم اومدم توی تاپیکش .. اون شغلش نظافت منزل بود و خاستگارشم پولدار بعد همه بهش گفتن قبول کن راحت شی و اینا خلاصه ما خارج از نینیسایت حرف میزدیم و شماره همو گرفتیم
یروز گفت دارم میرم فلان خیابون گفتم نزدیک خونه منه من میام می بینمت خلاصه قرار گذاشتیم و یعالمه براش وسیله بردم لباس و مانتو و کفش همه نو .. اونم کلی تشکر کردد همش میگفت باورم نمیشه و اینا .. یبار دیگه هم همو دیدیم و بعد دیدم میگه نمیخام با یارو ازدواج کنم و خلاصه منم گفتم هرچی خودت میدونی بعددگذشت بعد مثلا یه هفته پیام دادم چخبر چیکار می کنی یهو گفت عقد کردم عکسشم فرستاد گفتم مبارک باشه و اینا خلاصه گذشت دیدم دختره دیوانه بلاکم کرده بدون دلیل