چرا خیلی سخته
خیلی درد داره
من وقتی با برادرم قطع کردم ۳۳ سالش بود
الان ۴۰ سالشه
یه شوخی بینمون بود میگفتیم دفعه بعد که صفر بیاد جلو سنت ده سال گذشته
یا مثلا هر سال میگفتیم فلان قد سال مونده تا سنت صفر دار بشه
دوباره سنش صفر دار شد ولی من نبودم تو تولدش و ندیدم
منم ۳۰ سالگی رو رد کردم و اون ندید
موهای سفیدشو ندیدم
همیشه توی ۲۰، ۲۲ سالگیش میگفت برم موهامو مش نقره ای کنم شبیه مردای جا افتاده بشم خیلی قشنگ میشه
من میگفتم احمقیا خودت چند سال دیگه موی سفید در میاری
موی سفید در آورد و ندیدم
عروسی کردم و نبود و ندید
هیچوقت دردش کم نمیشه
یه وقتی هست شما یکیو از دست دادی میدونی نیست تو این دنیا فایده ای نداره بیقراری
یه وقتی هست میدونی هست و توی همین هوا نفس میکشه
هی میگی الان کجاس الان چیکار میکنه
کاش بود واسش لازانیا میپختم
کاش بود واسم عروسک میخرید
کاش بود با هم میرفتیم اصفهان بریونی میخوردیم، میرفتیم کیش جت اسکی سوار میشدیم
کاش توی اون عکس عروسیم کنار خواهر برادر همسرم اونم پیشم بود
یعنی الان دلش تنگ شده یا نشده
ولی خب..
نیست و نمیبینه
گریه کردم، التماس کردم، تلاش کردم، بددهنی کردم، مهربونی کردم ولی به هیچ طریقی برنمیگرده
منم میگم شاید اینجوری خوشحال تره