2777
2789
عنوان

نامه ای به تو

2681 بازدید | 57 پست

سلام .

میگن وقتی دلت گرفته یا مغزت پره فقط بنویس. منم میخوام بدون اینکه فکرکنم فقط بنویسم.

نامه ای به تو که رفتی و خاطراتت رو جا گذاشتی...

من بعد از تو هی مردم و باز زنده شدم. اصلا نشمردم چندبار شد این مرگ و زندگی رو. ولی هنوز ، هنوزم وقتی بهت عمیق فکرمیکنم یا مثل الان که دارم از تو مینویسم از چشمام اشک میاد. 

تو رفتی و همه ی شوق من به ادامه زندگی رو بردی. من هی قوی شدم و باز شکستم. تو پستی و بلندی های زندگی همش افتادم و باز بلند شدم. همشم تنهایی. بدون اینکه به کسی بگم چه دردی دارم. 

به خودم قول دادم بعد تو بیفتم دنبال اهدافم که عقب افتاده بودن. 

با ترس همیشگی ام برای رانندگی روبه رو شدم و تو اوج ناباوری همه گواهینامه گرفتم. اینو مدیون تو ام. 

رفتم کلاس زبان فرانسه. همیشه میترسیدم یاد نگیرم. ولی یاد گرفتم و با همین مدت کم میتونم حرف بزنم و دارم دنبالش میکنم. اینم از تو دارم. 


تو با رفتنت زخم های عمیقی به روحم زدی که من سعی کردم با جمع کردن اعتمادبنفسم اونارو مرهم بشم. 

هنوز جزو ۶ نفر اولی هستی که اسمتو تو قنوت نمازشبم میگم و از ته دل برای خوشبختی ات دعا میکنم. بین اعضای خانواده ام. 

هنوز کلی دلم برات تنگ میشه. با اینکه زندگی خیلی سخت میگذره و گاهی فرصتی برای دلتنگی پیدا نمیشه ولی اون چند لحظه قبل خوابیدن شباا قبل خواب، وسط کلاسها، تو شرایط سخت که یه جا گیر میفتم، تو دردهای جسمی، حتی اون لحظاتی که خیلی خوشحالم، تو همش حضور داری. همونقدر پررنگ مثل گذشته. 

من هنوز به تو فکرمیکنم. خودآگاه نه. ولی ناخوداگاه وقتی به خودم میام می بینم تو تک تک لحظات روزمره ام هستی.

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

و من هم پاسخت رو می دم: چون تو، توی ذهنت من رو پررنگ تر از خودت تصور کردی خودت رو که بزرگترین فرد زندگیت هست نادیده گرفتی تو هنوز خودت رو نشناختی و فکر می کنی این منم که می تونم ناجیت باشم در حالی که این خودت هستی که ناجی زندگی خودتی، من به دنبال ارزوها اهداف و علایق خودم رفتم چون خودم برای خودم مهم بودم و بعد تو در الویتم ممکن بود باشی اما تو من رو الویت قرار دادی به همین به جای درمان کردن زخمات فقط سرپوش به روی اونا گذاشتی، ممکنه من توی رابطه مقصر بوده باشم و الان کنارت نیستم، تو هم باید مسئولیت درمان زخم هات رو بپذیری و این رفتن رو باور کنی و خودت رو تغییر بدی تا روحیت تغییر بکنه و روش زندگی کردنت و اینطوری می تونی با خودت اشتی بکنی و دیگران رو هم دوست داشته باشی

کسی که خارج از گود هست میگه من خودمو دوست ندارم. میگه تو اولویت اول زندگی منی. ولی کسی نمیدونه که دیگه راهی برای برگشتت نیس. دیگه نه تو و نه هیچکس دیگه نمیتونه اون اتفاق خوشی که دلم دوست داشت رو رقم بزنه. چون دیگه گذشت اون روزای خوب. 

ما پیر شدیم و آرزوهامون تو همون جوونی موندن. 

تو انگیزه من بودی برای اینهمه رشد و تغییر. از اولین روز اومدنت تا اخرین لحظه بودنت باعث شدی لایه هایی از خودم کشف کنم که تا بحال نمی شناختم. تو باعث شدی از نو متولد بشم و دیگه چیزی هرچند بزرگ نتونه در اون حد ویرانم کنه. 

من تا همیشه از تو ممنونم. 


و من هم پاسخت رو می دم: چون تو، توی ذهنت من رو پررنگ تر از خودت تصور کردی خودت رو که بزرگترین فرد زن ...

هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من 

مولانای جان

تو که رفتی ولی من بازم امیدم بخداست ولی به بخت خودم و این روزگار و خانواده و دوستا هیچ هیچ امیدی ندارم. اصلا بلد نیستم چطور باید از پس اینهمه مشکلات به تنهایی بربیام. یهویی افتادم تو یه مسیر سخت و چالش های بزرگ بدون اینکه براش اماده بوده باشم‌ . ولی چه میشه کرد. هرچی گله بیشتر کنی برات سختتر میگذره. 

ولی نگاهمو به دنیا تغییر دادم. ممنون خدا هستم بخاطر همه این اتفاقاتی که افتاده و میفته. من ایمان دارم صلاحی توش هست. وگرنه خدا دید و می بینه چی کشیدم. آب شدم‌ . پوست انداختم. فکرمیکردم می میرم . ولی نمردم و دارم برات از روزای سختی مینویسم که فکرمیکردم بدترین روزای عمرمه. ولی حیف. حیف که همون روزا بهترین دقایق عمرم بود که آرزو میکنم فقط یکبار یکبار دیگه فرصت برگشتن بهم بده.

کاش یکبار فقط یکبار ورق برمیگشت. 

امشب دیدمت...

تو خواب نه. تو بیداری. تو ترافیک میدون مطهری. وقتی یه ال نود طوسی سایپای براق دیدم مثل همیشه چشمم رفت سمت شماره پلاک. از مدل و رنگ ماشینت فقط دو سه تا تو شهر هست. شماره ۵۶۶ رو که دیدم آرزو کردم بیایم کنارت تا ببینمت.

در کسری از ثانیه دیدمت. از نزدیک. خیلی نزدیک. به اندازه دو تا شیشه ماشین... چقدر آروم بودی. فقط نگاهت به جلو بود. تو ترافیک هم گشتم دنبال کسی که کنارت نشسته باشه. نبود...

تو همون چند ثانیه خواستم انگشتت رو ببینم. چیزی توش نبود...

بعد چند ثانیه مسیرمون جدا شد. تو رفتی سمت باغ فامیلی و من سمت خونه. مثل مسیر زندگی هامون که خیلی وقته از هم جدا شده.

دلم برات تنگ شد. بیشتر از همیشه برای اون آرامشت. برای لبخند همیشگیت. برای شوخی هات. برای محبت هات.


مگه میشه اینهمه عذاب.؟ بعد اینهمهههه مدت؟ چرا دست ازت نمیکشم؟ تو چرا از خاطرم نمیری؟ چرا چسبیدی به بهترین جای قلبم؟ چرا هنوز موقع از تو نوشتن اشک میریزم؟؟ چرا نشد؟؟

چرا کسی تو زندگیم نیومد که نداشتنت راحتتر بشه؟ چرا خدا کمکم نمیکنه؟ چرا ازت عبور نمیکنم؟؟ وقتی از ته دل از خدا همینو میخوام و براش زحمتها کشیدم. 

تو بهترین هدیه خدا به من بودی. اخ که چه روزای خوبی بود روزای عاشقی. پر از هول و هراس ولی پر از امید روشن. 

خداروشکر که منم عاشق شدم. فهمیدم عشق چیه. زندگیم رنگ گرفت. آدم شدم. مردم و زنده شدم ولی ارزش شو داشت.

تو ارزش شو داشتی. بهت گفته بودم نه؟؟ گفتم چقدبرام دوست ارزشمندی هستی؟؟ اره گفتم... 

دلم برای چشمات تنگ شده...

برای اون سه نقطه ی ته جملاتت...

برای اون به امید دیدار گفتن هات پایان هر بار حرف زدن...

برای اون جان گفتن هات بعد هربار صدا زدنت... حتی وقتی انگلیسی صدات میکردم و بجای yes هربار غلیظ میگفتی جااان...

محسن من دلم برات تنگ شده... چون هنوز فکرمیکنم تنهایی. چون باورم نشد که ازدواج کردی... 

من هنوز بعد اینهمه مدت موقع از تو نوشتن یا از تو گفتن باید مراقب باشم به موقع اشکامو پاک کنم که کسی نبینه...

مدتهاست دیگه از خدا چیزی برای خودم نخواستم. دیگه رمقی نمونده برام که حتی دعا کنم. 

خیلی خسته ام خیلی زیاد. اینهمه دویدم ولی به مقصد نرسیدم. اگر امتحان صبر بود که خیلی سخت بود. 

خدا هم بین بنده هاش فرق میذاره. یکی تو خوشبختی چهره اش میدرخشه. یکی هم بی گناه تو این روزگار سخت تنهایی داره درد میکشه...

تو در چه حالی جانم؟؟

دوست داشتن خیلی ترسناکه. از این دوست داشتن های الکی نه ها. از اون واقعی ها که تا همیشه فراموش نمیشن. فکرمیکنی  گذر زمان، سختی های زندگی، آمد و رفت اتفاقات زندگی به مرور کمرنگش میکنه، ولی یه وقتایی، یه لحظاتی، یجوری همه چیز مثل یه فیلم تند از جلوت عبور میکنه که می بینی همه ی تلاشهایی که برای کمرنگ کردنش کردی بی فایده بوده. این دوست داشتن ها تا همیشه باقی می مونه. 

من میدونستم که اینطوری میشه، خودمو می شناختم. یه چیزی که چشمم رو بگیره تا همیشه چشمم دنبالش می مونه. چشمم دنبالت موند. هیچکسم نیومد که درد نداشتنت رو برام کم کنه. چی میشد اگر همدیگرو میداشتیم. چی میشد اگر حالا که بعد عمری چشمم یه مردی رو پسندیده بود، مال هم میشدیم، اگر تا ابد دلم برات تنگ بمونه چی؟

نکنه دچار سوتفاهم شده بودیم. 

بازم دارم از تو مینویسم و چشمام ناخودآگاه خیس شد... اون روز که بهت فکرکنم و چشمام خیس نشه یعنی بهت بی تفاوت شدم. دعا کنم اونروز بیاد یا همین روزای عاشقی رو قدر بدونم؟

نه عشق نه، من تو رو عمیقا دوست داشتم، تا حالا تو زندگیم انقدر عمیق و مداوم کسی رو دوست نداشتم. این خیلی بالاتر از عشقه. تو بهترین دوست مهربون من بودی.کاش بازم همدیگرو میداشتیم.

خدایا من غیر از تو کسی رو نداشتم که کمکم کنه. فکر میکردم و فکر میکنم تو که باشی کافیه. ولی قبول کن. تو هم منو ول کردی. حتی انقدر لایقم ندونستی حکمت این ندادنت رو بهم نشون بدی تا دلم آروم بگیره. دلت برای تنها موندنم نسوخت. تو هم به من فکر نکردی...

داری امتحانم میکنی شاید. ولی بدون ظرفیتها فرق دارن. من شکستم. آهسته در خود فریاد میزنم و تو هم که فریادرسی منو نمی بینی. خدایا تو که از مادر نزدیکتری چطور دلت میاد درد منو ببینی و ازم رد شی. 

اره من بنده ی خوب تو نیستم چون همش گله دارم. چاره چیه. مگه جز تو خدای دیگه ای هم هست که دلم به کرمش خوش باشه و باهاش حرف بزنم؟ 

حرف زیاده خدا ولی خوب میدونی که چقدر خسته ام.

یکبار فقط یکباااار ورق رو به نفع من برگردون تا بفهمم منو میشنوی. 

مدتها بود ذهنم فلش بک نزده بود به اون روزهای پرخاطره، اون چت های صمیمانه، اون آنلاین شدن گاه و بی گاه، اون صبح بخیرگفتن های متنوع. اون سه نقطه ی آخر جملاتت. چی شد که اینوقت صبح بجای اینکه خواب باشم باز دارم از تو مینویسم؟

چون بازم بی دلیل دلم برات تنگ شده. ببین باز دارم از تو مینویسم و چشمام پر از اشکه و صورتم خیس. من که لوس نیستم. درد دوست داشتنت ببین چقدر تو اینهمه دردهای دنیا برام بزرگ بود که تمام شدنی نیس...

تو رفتی. خیلی از من دور شدی. دیگه شبکه های مجازی رو هم نمی بینی و این برای من که گه گاه اونجا می دیدمت سخته. اوایل هم تو شبکه ها نبودی. اولین بار که قرار شد فایل های لیسنینگ براتون بفرستم وقتی اومدم تل دیدم a long time ago ای. سال ۹۷ بود. دوستت میگفت محسن و اگر تونستید مجازی ازش تکلیف بخواهید بهتون جایزه میدم بسکه تنبله تو شبکه ها. از اون سال حضورت پررنگ شد همجا. بذار حالا که همچی تمام شده برای خودم بنویسم که تو بخاطر من بود که وارد شبکه ها شدی و موندی. ما از بودن همدیگه انرژی میگرفتیم. 

حالا ۱۴۰۳ است. بازم چندروزه a long time ago شدی. شاید باز احتیاج به یه معلم زبان عاشق مثل من پیدا کردی که بشه انگیزه ی برگشتنت... 

زمان بعضی دردها رو حتی کمترم نمیکنه. فقط باعث میشه روز به روز با اون درد بزرگ که نه، پیر بشی. من با درد نداشتنت هست که دارم رشد میکنم... بگو تو در چه حالی؟ اگر بفهمم خوشبختی شاید از حسادتم که شده ولت کنم و برم سمت خودم. همونجا که نمیدونم قبل دیدنت چه شکلی بودم.


فکر میکردم آخرش همچی درست میشه. آخرش خدا به دادم میرسه. فکر میکردم هنوز درست نشده چون هنوز آخرش نشده... ولی الان میدونم خیلی وقته همچی تمام شده ولی هیچی درست که نشد بمااند، خراب تر شد.

از کی گله کنم؟ از بخت و شانسی که هیچوقت نداشتم؟ از خدا؟ از تو؟ از بیماری خطرناک ام که واقعا بی دلیل و بی گناه دچارش شدم و بخاطرش احتمالا تا ابد باید تنها بمونم؟

چرا گذاشتم دلم اینهمه تنهایی بره جلو من که میددنستم این مشکل جسمی چقدرررر تو آینده ی یه رابطه تاثیرگذاره.؟ 

من میدونستم، از همون شب دردناک پاره شدن کیستم تو سالهای کرونا ، اون مهرماه ۹۸ که فکرکردم اونشب از درد می میرم، میدونستم چقدر وضعیتم خطرناکه و نباید به زندگی مشترک فکرکنم ولی تو انقدر خوب بودی، انقدر به چشمم اومدی که نتونستم ازت چشم بردارم. گفتم میرم جلو حتما خدا حواسش به من هست. الان نمیدونم کجای زندگی ایستادم. فقط خدایا بدون که باهات دوستم ولی خیلی بهم بدهکاری خیلی زیاد... 

التماس دعای ویژه دارم دوستای خوبم.

کاش همدیگرو میداشتیم محسن. 

حسم بهم میگه تو دروغ گفتی. احساس میکنم هنوز تنهایی. مثل من...

محسن من الان تو زندگیم هیچی کم ندارم. از همه لحاظ موفق ام. خدارو دارم، خانواده ام، دوستای مجازیم که به فکرم هستن، درسمو خوندم، شغلمو دارم، به هدفهای کوچکی که داشتم رسیدم، مشکلات زمینم زدن ولی شکستم ندادن، شایدم شکستم چندین و چندبار ولی بازم بلند شدم.

بیخیال دوست صمیمیم که تا متاهل شد رفت و پشت سرشم نگاه نکرد، منو تو سختترین لحظات زندگیم رها کرد، جوری که هنوز که یاد نبودنش میفتم اشک تو چشام پر میشه. 

بیخیال کیست بزرگ و بدون درمانم که معلوم نیس چطوری قراره سلامتم رو از این به بعد تهدید کنه،

بیخیال خستگیا و ناامیدی ها.

دیگه در حسرت ازدواج کردن نیستم، واقعا دیگه برام ارزش و هدف حساب نمیشه. الان دوست دارم تو رانندگی پیشرفت کنم. تو شغلم برجسته تر بشم، پدرو مادر و خانواده ام همیشه سالم و دورهم باشیم. عشق تو هم تو دلم کم نشه...

اره درست شنیدی. من هنوز به تو فکرمیکنم. شاید گاهی بیشتر از گذشته. ولی ارادی نه. تو تا همیشه در من زندگی میکنی. اصلا نمیدونم چی باید بشه که از خاطرم بری. 

خوش بحالت. چقدر خوشبختی که یکی اینهمه دوستت داره. اگر اجازه میدادی خوشبختت میکردم. خودمم دیگه هیجی از خدا نمیخواستم. من واقعا چیز زیادی از خدا نخواستم. تو یه آدم معمولی بودی که تو اینهمه آدم چشم من سخت پسندو گرفتی. 

۷ ماه از آخرین گفتگو مون گذشت. ۶ سال از آشنایی مون. چقدررر خوشبخت بودم و نمیفهمیدم.

ساعت جفت که می بینم به یاد دوران نوجوانی فکرمیکنم تو هم داری بهم فکرمیکنی. 

بازم چشمام خیس شد...

۸ مهر ۱۴۰۳.

اسمت رو از لیست مخاطبینم پاک کردم...

حیف شد، پایان تلخیه ولی بدون خیلی صبر کردم خیلی. میدونی تو این سالها چندین و چندبار پاکت کردم و دوباره روز از نو. 

ولی الان باورم شده که دیگه همچیز تمام شد. کلاغه به خونش رسید و من با تمام تلاشهام به هیچ کدوم از خواسته های به حقم نرسیدم. مهم هم نیست. از غصه خوردنم خسته ام. از دویدن ها، نداشتن ها، تنهایی ها، خواستن ها و نشدن ها.

نقطه سر خط. خیلی خسته ام. ولی فردا دوباره از نو بلند میشم. دوباره خداروشکر میکنم و ادامه میدم. چون ناامید نیستم. نمیخوام باشم. 

اسم تو و هرکس دیگه ای رو به عنوان همسر از تو ذهنم خط میزنم و دیگه به ازدواج فکر نمیکنم.‌ 

یاد جمله ی چندسال پیشم افتادم. 

خوشبختی یه جای دوریه، خیلی خیلی دور، من خیلی براش تلاش کردم، دستمو تا هرچی میشد بالا بردم تا بگیرمش ولی هیچوقت دستم بهش نرسید...

شایدم خوشبختی همینجاست که الان ایستادم. Who knows? 

چشمام خیس شد... خدانگهدارت...

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز