2777
2789
عنوان

داستان زندگی من

41057 بازدید | 480 پست

سلام
خانم ها، من یه کاربری دارم تو سایت که از سال ۹۷ عضو شدم باهاش
ولی الان میخواستم داستان اتفاقات دو سال اخیرمو براتون تعریف کنم
اصلا دوست نداشتم تو پیج اصلیم باشه، پس یه کاربری دیگه ثبت کردم

براتون تایپ کردم 
ممنونم که وقت میذارید و میخونید
ازتون میخوام قضاوتم نکنید
توهین نکنید

بجز این دو مورد پذیرای حرف های خواهرانتون هستم


قصدمم فقط اینه که هم ازتون کمک بگیرم و دعام کنید و هم دخترهای کم سنی که تو سایت هستن شاید یه تجربه ی واقعی رو بشنون و کمک حالشون بشه

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

خانم های گل، من تو یه خانواده ی متوسط رو به بالا بزرگ شدم، کمبود خاصی نداشتم هیچوقت
به علاوه چون مودب و درس خون بودم همیشه تو مدرسه و فامیل مورد توجه بودم
کلا نظر دیگران راجع به من و خانوادم مثبت بوده همیشه و ما رو تو هم نسل های خودمون، سالم تر و بهتر میدونستن

رشته ی دانشگاهی هم که قبول شدم مقبولیت داره
حالا بگذریم که زیاد مورد پسند خودم نبود اون اوایل
ولی الان خیلی راضی هستم و هر چی دارم از همین رشته دارم

ببینید من قبل از اینکه دانشگاه برم اصلا خواستگار نداشتم، دلایلش هم میتونه این باشه که خواهرم از من بزرگتر بود و ازدواج نکرده بود و بقیه میدونستن پدر من آدمی نیست که تو سن کم به ازدواج دخترش رضایت بده
بعد از اینکه خواهرم ازدواج کرد بلافاصله دو نفر زنگ زدن
یعنی در حدی که ما تعجب کردیم چجوری انقدر زود خبردار شدن
خواهرم هنوز تازه رفته بود قرار محضر عقد گذاشته بود یه خواستگار زنگ زد خونمون(این قضایا مال ۸ سال قبله)
من الان ۲۹ سالمه نزدیک ۳۰

خلاصه نمیتونم کتمان کنم که از این توجه خوشم اومد
خودمم با اینکه از همون ترم دوم دانشگاه درآمد داشتم و سرکار میرفتم ازدواج رو دوست داشتم

با سومین خواستگار عمرم، ازدواج کردم
کلا برای فامیل هم خیلی عجیب بود که خانواده ی من تو سن ۲۱ و ۲۲ سالگی راضی به ازدواج من با یه دانشجو شدن که پشتوانه ی مالی هم نداره

خلاصه با هر سختی بود زندگیمونو ساختیم و خونه و ماشین خریدیم
این وسط ها انقدر بحث و دعوا و قهر داشتیم که قضیه هاشون طولانیه
یه نامزدیه طولانی مدت داشتیم و بعدشم عروسی و شروع زندگی مشترک با تمام چالش هاش

چون هم به خاطر بحث های طولانیمون خیلی دلسرد شده بودیم و هم مراسم عروسی رو طبق نظر من گرفتیم و هزینه هاش واقعا زیاد شد
یک سال اول حقوق هر دومون کفاف نمیداد

ببینید بحث های مالی باعث شده بود ما استرس بگیریم، شما فکر کنید گرونترین آتلیه رفته بودیم ولی پول نداشتیم یه هارد بخریم که فیلم عروسیمونو بریزن توش بدن بهمون
همه ی این مسائل باعث شده بود حتی مشاوره هامونم قطع کنیم و یه فشار روانی دیگه هم بهمون وارد بشه که مجبوریم مشکلات رو خودمون حل کنیم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

شب‌‌‌

sogoli48 | 22 ثانیه پیش

دیدی

آفرت1 | 23 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز