والامیگم که من سعی کردم سر بچه بهونه دستش ندم ، ولی دوباره این دنبال بهونه های دیگس. مثلا واسه تاسوعاوعاشورا خودش بهم گفت میبرمت خونه بابات خودش منابرد، حالادیروز که اومددنبالم واوردم خونه یه معرکه ای برام گرفته که بیاوببین، باهام حرف نمیزدهرچی باهاش حرف میزدم جوابنانمیداد منم بهش گفتم این رفتاراتابزارکنار من دیگه نمیتونم تحمل کنم بخدا، دیدم محل نمیده منم دیگه محلش ندادم.بعدمیگه تورفتی گشتاتازدی خوشگذرونیاتاکردی حالااوندی برامن دوربرداشتی، میگه میدونی چیه تورفتی شهرخودت تو هیئتاچهارتاادم دیدی واست جفتک انداختن هوایی شدی حالابه من محل نمیدی😶😐😓😓
ازدیشب تاحالا این حرفش عین خوره داره جونمامیخوره، اگه همچین زن هوسبازی بودم که به مردای مردم چشم مینداختم یاحتی اگه تومجردیم ازاون دخترابودم که پسربازن دلم نمیسوخت