2777
2789
عنوان

مشکل من و خواهرم

208 بازدید | 22 پست

سلام بچه ها 

ما یه خاله داریم که یه پسر داره

پارسال تولد پسرخاله بود و ما با خوشحالی و روی خوش فک کردیم که چون دعوت کردن خودشون پس همه چی اوکیه رفتیم خونشون ولی پسرخاله‌م یک کلمه هم با ما حرف نزد درصورتی که ما همیشه سه نفری خیلی صمیمی هستیم و فیلم میبنیم همش( منظورم اینه که رفتارش برامون عجیب بود چون تا هفته پیشش که همو دیده بودیم همه چیز عادی و صمیمانه بود ) خلاصه من و خواهرم جلوی خانواده شوهرخاله‌م اینا سنگ رو یخ شدیم و اصلا بهمون محل نذاشت .دوباره به اصرار و فشار خانواده طبق معمول من و خواهرم کوتاه اومدیم و سری بعد که دیدیمش انگار نه انگار که ما رو آدم حساب نکرده . 

هستین ادامش بگم؟

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

گذشت تا چند وقت پیش که یه مراسمی بود توی مسجد

ماهم به احترامشون رفتیم . 

پسرخالم اصلا اصلا نیومد جلو حتی یه سلام علیک ساده .

کلا انگار نمیشناسه دیگه . من وخواهرم هم رفتیم کنار قبر ها ایستادیم حتی یه صندلی هم برامون نیاورد با اینکه میزبان بود ( مراسم پدربزرگش بود ) . از دور هی نگاه می‌کرد سرشو مینداخت پایین . من و خواهرم هم از این بی احترامی ناراحت شدیم چون شخصیتمون خورد شده بود جلو بقیه ما هیچ کس رو نیمشناختیم به جز پسرخالم . مامانمم رفته بود پیش خالم طبقه بالای مسحد و ما تنهای تنها بودیم.

دقیقا منم همین فکر میکنم ولی خب خیلی زشته رفتارش

بله زشته ولی دیگه عاشق شده به هر دری میزنه.خانواده پدریش نسبت به شماها سختگیرترن؟

من حسابم زِ همه مردم این شهر جداست/من امیدم به خدا، بعدِ خدا هم به خداست

ما خودمون اصلا حرف نزدیم چون اصلا تربیت خانوادگی‌مون دعوایی نیست و بی احترامی نمی‌کنیم. 

روز بعد که مادرم حرف زد راجبش با خالم ، خالم گفت اینا بزرگ شدن دیگه نباید توقع داشته باشن پسر من بیاد باهاشون حرف بزنه جلو آدما و .... . ما هیچی نگفتیم اصلا بی احترامی و اینا نکردیم .

حالا الان چند ماهه دارن تلاش میکنن که بیان خونمون مهمونی ، مادرم چون دید مت دوست نداریم بیان تاحالا کنکور منو بهانه کرد اما الان گفتن که ما میخوایم بیایم و منم درس ندارم که بهانه بشه . 

من و خواهرم میگیم این سری دیگه ما مثل سری های قبل رفتار نمی‌کنیم که با وجود بی احترامی که دیدیم انگار هیچی نشده و ما هیچی یادمون نیست نمیگیم بد رفتاری کنیم اصلااا فقط میگیم سر سنگین باشیم و باهاش فیلم نبینیم یا بیرون نریم خالم خودش گفت ویگه بزرگ شدیم پس نباید از کار ما دلخور شه ولی مامانم میگه شما صمیمی نباشین مثل قبل آبروی من میره من خجالت میکشم بخاطر من ببخشین


ما خودمون اصلا حرف نزدیم چون اصلا تربیت خانوادگی‌مون دعوایی نیست و بی احترامی نمی‌کنیم. روز بعد که م ...

حالا شما باشین چیکار میکنین؟ دوست ندارم تو دلش بگه این‌بارم باهاشون بدرفتاری کروم بازم عین قبل هستن

همش بد رفتاری می‌بینیم ولی با هیچکس بدرفتاری نمی‌کنیم همش اونا میان خونه ما کیف میکنه ولی ما میریم خونشون  باید عذاب بکشیم و بد رفتاری ببینیم چرا آخه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

اگه‌

asraam | 16 ساعت پیش
داغ ترین های تاپیک های امروز