2777
2789
عنوان

بچه ها این خیانته🥺

470 بازدید | 19 پست

طولانیه بزارید بنویسم بخونید بگید من چیکار کنم دیروز چند روز پیش جاریم گفت تو گوشی شوهرش یه شماره دیگه که نوشته بوده اسمشو بابا و نگا کرده دیده شماره پدرشوهرم نیست از شوهرش پرسیده این کیه گفته داداشمه یعنی نامزد من(عقد)بعد شک کرده گفته حتما شوهرم دروغ میگه ولی بعدش دیده اینا باهم چت میکنن مثل میگه داداش فلان چیزو بیار خونه بابا یا تماس تصویری باهم گرفتن اینم گفته خب حتما برادر شوهرمه و اینکه این چرا و تماس تصویری ها تو روبیکا بوده، بعدش اومد اینو به من گفت منم گفتم نه امکان نداره بعد دیروز رفتیم یه جایی با جاریم گوشیو از شوهرش گرفت و اون پی و رو به من نشون داد وقتی بیوگرافی رو نگا کردم دیدم نوشته اره میگم تو کجا لامبادا کجا(من هر وقت نامزدم بلاک میکردم دوران دوستی بیوگرافی حرفاشو برام می‌نوشت ) اینو که دیدم برادرشوهر صدا کردم گفتم داداش اینجارو ببین این شماره فلانیه (یعنی نامزدم) گفت نه شماره بابامه و واگذار شده و .....

گفتم داداش دروغ نگو شما باهم چت کردین (من چتاشونو ندیدم فقط بر حسب اینکه جاریم گفت من دیدم چت کردن باهم گفتم ) من چتاتونو دیدم بعدش دید نمیتونه جمع کنه خندید و گفت نه اونجور که فک میکنی نیست بخدا 




دل شکسته

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

دو دیقه بعد برادرشوهر رفت دنبال نامزدم و اومدن خونه من آنقدر ناراحت بودم که حتی نمیتونستم تو روی شوهرم نگا کنم و ناخودآگاه اخم کرده بودم شوهر که رسید تحویلش نگرفتم احساس کردم اون یه طوریه شاییدم از رفتار من اخم کرده بودرفتیم سفره ارو باز کنیم به برادرشوهر گفتم که بهش گفتی من دیدم گفت نه نگفتم بیخیال شو اونجور که فک میکنی نیست زندگیتو تلخ نکن و... سر سفره من کنار جاریم نشسته بودم برادرشوهرمم کنار زنش بعد ما یکی دوبار خندیدیم با برادر شوهرم و جاریم سر همین موضوع واسه من که خنده عصبی بود 

بعد رفتیم ظرفارو بشوریم باز برادرشوهر اومد هی حرف میزر مثلا منو نصیحت می‌کرد می‌خندوند که اخم نکنم گفت سیمکارت و ازش میگیرم بخدا منم گفتم مهم نیست کسی بخواد کاری کنه یکی دیگه اشو میگیره گفت بخدا حتما داره دوستاشو دست میندازه  منم که یکم آروم شده بودم نخواستم تو رو شوهرم بیارم که روش باز بشه به برادرشوهر گفتم من به روش نمیارم ولی تو غیر مستقیم بگو که من فهمیدم گفت باشه


دل شکسته

بعد شام اومدیم نشستیم نخواستم خونه خوارهر شورهر اخم کنم و رفتار بد کاملا عادی با شوهرم حرف زدیم و خندیدیم نامزدم منو مامانشو رسوند خونه تو راه چیزی نگفت همینه رسیدم خونه زنگ زد که چرا اخم کرده بودی گفتم شکم درد داشتم گفت آهان وقتی با داداشم و زنداداشم خندیدی نداشی ولی به من اخم کردنی داشتی منم نتونستم خودمو نگه دارم و گفتم اونم زد زیر همه چی و گفت من نیستم غلط کردن گفت وقتی جاریم میاد میگه اون شیطانها دوست داره زندگیت خراب بشه اومده اونجوری گفته آخه دوست داره میومد به خودم میگفت داداش اونطوری نکن زنگ بزن از خوارزم بپرس بابام به جز اون سیمکارت که تو گوشیشو سیمکارت نداره و بردارم گوه خوریای خودشو میندازه گردن من من میدونم چرا گفته اونطوری هرچقدر پرسیدم چرا گفته نگفت و طلبکار شد که چرا فضولی کردی گوشی برادرم فردا بیای خونه منم میخوای فضولی کنی حق نداری با بردارم و زنش یک کلمه حرف بزنی و .... قطع کرد گفت پاشو بیا اینجا باهم حرف بزنیم گفت نه فردا شب میام از صبح زنگ نزده بود الان پیام دادم بهش عکسشو میزارم 

دل شکسته

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792