بچه هاخلاصه بگم ک
شوهرم چندماهه بامن سرده میکه نمیخامت.....
ابان ماه تولدم بود شوهرم برام کیک خرید بااینکه قهربود.... چندوقت بعدش مریض شدم دکتر احمق سونوواژینال نوشت.... منومادرم وشوهرم چندساعتت شب بود دنبال دکتر ک سونوکنن ونبودن ومردنباشع حتی زنشم نبود چ برسه مرد
خلاصه شوهرم ب مادرم گف برواین مطب بپرس اگه انجام میدن مابیایم. حالم بدبود نمیتونستم راه برم.
مامانم ❌❌❌رف پرسید گف بیاین انحام میدن❌❌❌❌
رفتم دیدم مرده. مامانم نگف ک مرده دستارش زن بود. دکتر اقا اصللاا منوندید......
شوهرم لج کرد چرا مامانت نگف مردهوفلان گف دیع خونه مادرت نمیام وووتماامممم حتی حواب زنگشم نمیده خییییلیی قبلا رابطش بامادرم عالی بودد.
بعدم یبار مادرم گف نمیخادتت جداشو
شوهرم فهمید گف مادرت گف جداشو کینشوبدل گرفتم. ❌❌❌❌
حالا تولدشوهرمه مامانم گف کیک بگیرم بیام
میترسسسسم شوهرم بدددبشع بامن اخلاقش بدترشه نمیدونم بگم بیاد یا نه