اخر این ماه تولد بچمه فکر میکنه قراره تولد بگیریم ولی یه قرونم نداریم
همسر بی لیاقتم تا حقوقشو میگیره میره خوش گذرونی با دوستاش پولو تموم میکنه میاد خونه هم از گشنگی و تشنگی مارو عذاب میده هم از نداری جلو بقیه همیشه سرم پایینه
دارم درس میخونم مبخوام خودمو بکشم بالا تا اینجور مواقع محتاج اون نباشم
فکرشم نمیکردم ی روز ب اینجا برسم ک برای تولد بچم پول حتی یدونه کیکم جیبمون نباشه
با یه اشتباه هم خودمو بدبخت کردم هم دوتا بچه رو هم خانوادمو
انقد گریه کردم دیگ نای هیچ کاری و ندارم
خسته ام از همه چی😔