من خودم تابستان ۹۳ رو میخام
ماه رمضان بود،خونمون روبروی خونه مامانبزرگم اینا بود،شبا میرفتیم اونجا میخابیدیم تا سحری اونجا باشیم، مجرد بودم🙂،سه تا از عمه هامم مجرد بودن (فاصله سنی مون کمه)،انقددد خوش میگذروندیم، آغاجونم بیدارمون میکرد برا سحری با چه هول و ولایی🥲سفره رو تو حیاط مینداختیم🫠
وااااااای چقد از ابن روزا داشتیم و قدر ندونستیم
الان دیگه بابابزرگم نیست بااینکه الانم باهم خوبیم همه ولی زندگی وقتی ایشون بودن بهشت بود
بعد درست همون سال ازدواج کردیم همه مون یکی یکی ،الانم رابطمون عالیه باهم ولی اونروزا حس و بوی دیگه ای داشت