ی حس عجیبی دارم حس خوب میگم شاید زندگیم درست بشه بچم شفا پیداکن نزدیک اذان صب داشتم ب تهمت همسرم فکرمیکردم خوابم برد خواب میبینم صدا نوحه میادمیگن ازکربلاس پیاده رفتم گندبش معلوم شد باگریه شدیدوحاجتامو داشتم تواون مسیرمیگفتم رسیدم رفتم داخل ی خانم بود گف چشمم روهزار دکتر بردم حتی خارج رفتم خوب نشد اومدم اینجا منم تو کربلا بچمو بردم انگارازمایش یا چیزی میگرفتن لباس تن بچم نبود ازمایش گرفتن نمیدونم اخراش چیشد ولی خداحافظی کردم و برگشتم اما انگاردلم میخواس بیشتربمونم یا امام حسین خودت ب غریبیم رحم کن هرکی هرحاجتی داره براورده ب خیرش کن