از اول اولش تعریف نمیکنم چون خیلی پیچیده بود از اونحایی برام یکم وحشتناک بود که ما داخل یع پارک تفریحی بزرگ بودم که انگار ماله خودم بود و حالا مردم اونجا بودن بچه ها بازی میکردنو و اینا من رفتم بیرون از پار نمیدونم چرا
یه ماشین بود منو کشیدن تو تا بدزدنم بدتر از همه این بود که هرچی سعی میکردم صدا کنم نمیشد هرچی سعی میکردم تحون بخورم فرار کنم نمیشد
به یه قسمتی که از جاده رسید تونستم از ماشین بپرم بیرون ولی انگار یچیز نامرئی نمیزاشت فرار کنم و از ماشین دور شم و صدادم در نمی اومد که دیگه زدم زیر گریه
دوتا ماشین متوجه من شدن نمیدونم چجوری پیاده شدن اومدن پیشم
یه تابلویی اونجا بود نمیدونم چرا ولی انگار اون شخصی که رو اون تابلو ادرس و مشخصاتشو نوشته بودن تو خواب عموم بود بهشون گفتم برید پیش این بگید فلانیو بردن خودش میفهمه اونام هول کردن رفتن
منو دوباره کشیدن تو ماشین
حالا ادامشم میگم