2777
2789
عنوان

🥀بفرمائید روضه🥀

84 بازدید | 5 پست






دوباره وقت ماتم شد
             بیا صاحب عزای ما
کجای مجلسی آقا
           بخوان روضه برای ما

فدای اشک خونینت
             وَ آن قلب صبور تو
میان روضه ها داریم
                دعا بهر ظهور تو

به حقّ حضرت زینب
          بده اذن فرج یا رب....
🌸

بیا یابن الحسن آقا
به روضه ی علی اصغر
تو را خوانده عموجانت
با زخم مانده بر حنجر

بیا آبی رسان تا که
نبیند داغ او بابا
نبیند مادرش دیگر
سرش بر نیزه ی اعدا

به حقّ حضرت زینب
بده اذن فرج یا رب...
🌸

لالالایی، بخواب اصغر
که در خیمه نمانده آب
تلظّی و لب خشکت
نموده قلب من بی تاب

با تیر حرمله آخر
شوی سیراب بمیرم من
شود بابای تو مضطر
میان خنده ی دشمن

شود شرمنده در میدان
کند در خاک تو را پنهان

لالالایی، علی اصغر....
🌸

سرت را روبه روی من
به روی نیزه ها بستند
کنارم نیزه دار توست
چقدر این شامیان پستند

به پای نیزه ات اصغر
همین که اشک من دیدند
نشان دادند کمان خود
به من با کینه خندیدند

حواسم هست که از بالا
نیفتی زیر دست و پا

لالالایی، علی اصغر....

✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)


امام زمان(عجل لله فرجه):

من برای مومنی که مصیبت جدّ شهیدم را یادآور شود سپس برای تعجیل فرج و تایید من دعا نمایددعا می کنم.

?مکیال المکارم، ج2، ص 75




تا طفلی می گه آب گریه‌م میگیره

من از اسم رباب گریه‌م می‌گیره


همیشه وقتی «بابا آب داد»و

میخونم تو کتاب گریه‌م میگیره


تا می‌بینم که بانویی به بچه‌ش

میگه: مادر بخواب! گریه‌م میگیره


اگه مردی جلو روی عیالش

بمونه بی‌جواب گریه‌م میگیره


حساب تا می‌کنم آبی که نوزاد

می‌نوشه، بی حساب گریه‌م میگیره


گلوی طفل شش ماهه چقدره؟

می‌پرسم، از جواب گریه‌م میگیره


همین که مادرم دنبال چیزی

می‌گرده با شتاب گریه‌م میگیره


اگه دیدم زنی رد میشه ظهری

به زیر آفتاب گریه‌م میگیره


نشون مستیه تو شعر اما

تا مینویسم شراب گریه‌م میگیرم


به سقاخونه حساسه دل من

تو صحن انقلاب گریه‌م میگیره


تا طفلی گم شده باباشو می‌خواد

اونم با اضطراب ... از حال می‌رم


#قاسم_صرافان✍



.



لالا بر آن که خواب ندارد چه فایده

ماندن بر آن که تاب ندارد چه فایده


گیرم تو را حسین بگیرد، بغل کند

وقتی دو قطره آب ندارد چه فایده


احساس مادری به همین شیر دادن است

آری ولی رباب ندارد چه فایده


انداخته حِرز، اگر چه به گردنت

تا صورتت نقاب ندارد چه فایده


پرسش نکن سه شعبه برایم بزرگ بود

وقتی کسی جواب ندارد چه فایده


با چه سر تو را به نی بند می کنند

زلفی که پیچ و تاب ندارد چه فایده


#علی_اکبر_لطیفیان✍



بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می فرمایند: «وَ اکثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعجیلِ الفَرَج فإنَّ ذلِک فَرَجُکم؛[12] برای تعجیل در فرج من، بسیار دعا کنید، زیرا که گشایش کارهای شما در آن است.»


بسم الله الرحمن الرحیم



به نام خداوند بخشنده ی مهربان



اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا



خدایا، در این لحظه و در تمام لحظات ، سرپرست و نگاه دار و راهبر و یارى گر و راهنما و دیدبان ولیت حضرت حجّة بن الحسن که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد باش ، تا او را به صورتى که خوشایند اوست [ و همه از او فرمانبرى مى نمایند ] ساکن زمین گردانیده ، و مدّت زمان طولانى در آن بهره مند سازى



 «اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» 




آرام کن اهل حرم را با قدمهایت

با آیه‌ی چشمان خود پیغمبری کن باز

لب باز کن حرفی بزن با من علی اکبر!

با لحن شیرینت برایم دلبری کن باز


از شوق تو در عاشقی دارم خبر اما

آرامِ جان! آرامتر رو سوی میدان کن

مویت نمانَد از پَرِ عمامه‌ات بیرون

کمتر پدر را این دمِ آخر پریشان کن


خیلی ندیدم صورتت را خوب در خیمه

وقتی که خود را ماه من! آماده می‌کردی

رو می‌گرفتی از من اما خوب می‌دانم

دل کندن من از خودت را ساده می‌کردی


دیدی خدا ! در عشقت از اکبر گذشتم من

دل کندن از این نور حق، الحق که مشکل بود

می‌دانی از حس پدر بودن نمی‌گویم

عشق است در پرده، تمامش قصه‌ی دل بود


اکبر شبِ سجاده‌اش روشن تر از روز است

تو خوب می‌دانی که مست نور ذات است او

خُلق محمد دارد و انوار زهرایی

مثل علی تصویر اسما و صفات است او


با دیدنش آه از دل اهل حرم برخاست

تا روبروی خیمه چون آهو قدم می‌زد

میدان نرفته، برق چشمانش رجز می‌خواند  

صف‌های دشمن را دو ابرویش به هم می‌زد


بر مرکبش بنشست و «لا حول ولا...»یی گفت

با ذکر «یا قهار» تیغش را به کار انداخت

می‌زد چنان انگار شمشیرش دو دم دارد

پیران میدان را به یاد ذوالفقار انداخت


با «یا علی» هر ضربه‌اش یک جان دیگر داشت

با «یا حسین» از میسره تا میمنه می‌رفت

گاهی میان رزم اگر می‌گفت «یا زهرا»

تا قلب لشکر مثل حیدر یک تنه می‌رفت


یک عده مبهوت شجاعت‌های بی حدش

یک عده مقهور توان و سرعتش بودند

آنقدر زیبا بود این شمشیر زن، حتی

سرهای روی خاک محو صورتش بودند


آمد به سویم با لب خشکیده از میدان

آمد به جانم آتشی دیگر زد و برگشت

این بار هم تا رفت این قلب پریشانم

پشت سرش یک چند باری آمد و برگشت


دیدم که فرقش چون علی وا شد دلم لرزید

حس می‌کنم «فزت و رب الکربلا» می‌خواند

چه اتفاقی داشت در آن نقطه می‌افتاد؟

یا رب! چرا اعضا و رگ‌هایش مرا می‌خواند؟


در گرد و خاک صحنه اکبر را نمی‌شد دید

از مشرکانِ بدر آنجا هر که بود آمد

وقتی که دیدم نا‌له از هفت آسمان برخاست

فهمیدم آن شه زاده از مرکب فرود آمد


دیدم دلم را «اِرباً اربا» کرده‌اند انگار

من زودتر از عمه پی بردم به راز تو

اما خودش را زودتر زینب رساند آنجا

من مانده بودم غرق در راز و نیاز تو


می‌خواستم یک بوسه، اما هر چه ‌می‌گشتم

در پیکرت بابا! دریغ از گوشه‌ای سالم

دیدم توانی نیست در پای من و زینب

گفتم: بیایید ای جوانان بنی هاشم


بابا برای بردنت حسرت به دل ماندم

کم بود آغوشم، عبایی پهن لازم بود

تشییع تو زیبا شد آخر این عبا تابوت

در دست عون و جعفر و عباس و قاسم بود


✍ #قاسم_صرافان



ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792