2777
2789
عنوان

🥀بفرمائید روضه🥀

92 بازدید | 11 پست

یا قاسم ابن الحسن💔


طلب می‌کرد از دست ضریحی حاجت خود را

کشیده روی پاهای امامش صورت خود را


دقیقاً سیزده سال است همراه علی اکبر

به سوی کربلا خوانده است هفده رکعت خود را


شمیم شهر یثرب در میان خیمه پیچیده

بقیع آورده اینجا مشک بوی تربت خود را


فدای آن کسی که شور احلی من عسل دارد

که از شیرینی یک نام برده لذت خود را


نقابی بر رخ چون ماه خود بسته است یعنی که

نهان کرده است تا روز قیامت قیمت خود را


قسیم النار والجنة به میدان میزند قاسم

به هرکس میدهد آن تیغ ابرو قسمت خود را


علیٌ حبّه جُنة سپر دیگر نمی خواهد

سپر کرده است وقتی سینه پر محنت خود را


بلای سخت یعنی که در آغوش ضریح او

امام از دست داده با وداعش طاقت خود را


هزاران سنگ برقاسم مبارک باد می گفتند

برایش نیزه ای  می آورد تهنیت خود را


رواق سینه‌اش را نعل ها باهم قرق کردند

به دست گرگ داده زلف او تولیت خود را


به زیر نعل مرکب رفت تا خواهش کند از آن

کمی کمتر کند از جسم عریان زحمت خود را


به سوی شام رفته دست بسته نوعروس او

به زیر چکمه های شمر دیده غیرت خود را


📝 محسن حنیفی







🥀 فلما نظر الحسين علیه‌السلام إليه قد برز اعتنقه و جعلا يبكيان حتى غشي عليهما ثم استأذن الحسين علیه‌السلام في المبارزة فأبى الحسين أن يأذن له فلم يزل الغلام يقبل يديه و رجليه حتى أذن له.

🥀 چون نظر حضرت امام حسين عليه‌السلام به فرزند عزيز برادر بزرگوار خود افتاد كه عازم ميدان كارزار و قتال گروه اشرار گرديده است، دو دست مبارك خود را به گردن مبارك برادرزاده عزيز خود افكند؛ هر دوی آن بزرگوار شروع به گريه و زارى نمودند و اشك حسرت از ديده پردرد و محنت خود به رخسار خويش جارى كردند، و آنقدر گريستند كه هر دوی آن بزرگواران مدهوش به روى زمين افتادند، چون به هوش آمدند آن جوان مصيبت زده از عمّ‌ بزرگوار خود رخصت كارزار گروه اشرار نمود، پس حضرت امام حسين علیه‌السّلام از رخصت دادن ابا و امتناع فرمودند و رخصت قتال و اذن كارزار با گروه بد فعال را ندادند، پس پيوسته آن جوان نيكو خصال دست و پاى آن حضرت را مى ‌بوسيد، عجز و الحاح در طلب و اذن رخصت مى ‌نمود، تا اينكه آن حضرت رخصت دادند.

🥀 فخرج و دموعه تسيل على خديه و هو يقول‏:

إن تنكروني فأنا ابن الحسن‏
سبط النبي المصطفى و المؤتمن‏
هذا حسين كالأسير المرتهن‏
بين أناس لا سقوا صوب المزن‏

🥀 و كان وجهه كفلقة القمر فقاتل قتالا شديدا حتى قتل على صغره خمسة و ثلاثين رجلا.

🥀 پس حضرت قاسم علیه‌السّلام عزم میدان نمود در حالی که اشکهایش بر چهره روان بود و فرمود:

اگر مرا نمى‌شناسيد من فرزند حسن عليه‌السّلام، سبط‍‌ جناب پيغمبرِ پسنديده و مؤتمن صلى الله عليه و آله هستم، و این حسین علیه‌السلام است، چون اسیر در بند ميان گروهى كه هرگز از نزول باران ابر رحمت خدا سيراب نباشند.

🥀 رخسار مبارك آن بزرگوار مانند مه شب چهارده مى ‌درخشيد و مشغول كارزار و جنگ سخت شديد و نمايان گرديد، با وجود صغر سنّ‌ و عطش خود سى و پنج نفر از آن ناكسان بدگهر را به آتش دردناك سقر واصل نمود. به روايت ابو‌مخنف هفتاد نفر ناكس از شجاعان لشگر را به درك اسفل جهنم فرستاد.

🥀 قال حميد كنت في عسكر ابن سعد فكنت أنظر إلى هذا الغلام عليه قميص و إزار و نعلان قد انقطع شسع أحدهما ما أنسى أنه كان اليسرى فقال عمرو بن سعد الأزدي و الله لأشدن عليه فقلت سبحان الله و ما تريد بذلك و الله لو ضربني ما بسطت إليه يدي يكفيه هؤلاء الذين تراهم قد احتوشوه قال و الله لأفعلن فشد عليه فما ولى حتى ضرب رأسه بالسيف و وقع الغلام لوجهه و نادى يا عماه.

🥀 حمید گوید: من در ميان لشكر ابن سعد بودم و به اين نوجوان نظر مى‏كردم. او داراى يك پيراهن و لباس و نعلينهائى بود كه بند يكى از آنها گمان مي‌كنم بند نعلين چپ او بود قطع شده بود. عمرو بن سعد ازدى گفت: به خدا قسم من به اين نوجوان حمله می‌كنم. من گفتم: سبحان اللَّه، منظور تو از اين عمل چيست؟ به خدا قسم اگر اين نوجوان مرا بزند من دست به سوى او دراز نخواهم كرد. اين افرادى كه مي‌بينى او را محاصره كرده ‌اند برايش كافى خواهند بود. ولى وى گفت: به خدا قسم من اين كار را خواهم كرد. سرانجام وى به آن نوجوان حمله كرد. او هنوز برنگشته بود كه با شمشير بر فرق او نواخت و آن نوجوان با صورت در افتاد و فرياد زد: يا عماه...

🥀 اما در لهوف آمده است:‌«ابن فضيل ازدى ضربتى بر سر مباركش فرود آورد، که آن را بشكافت، آن نوجوان با صورت به زمين آمد و فریاد زد: يا عمّاه...

#بازنویسی:

📕 محن‌الابرار
📕 نفس‌المهموم
📕 لهوف







🥀 و انجلت الغبرة فإذا أنا بالحسين عليه السلام قائم على رأس الغلام و الغلام يفحص برجليه و الحسين عليه السلام يقول بعدا لقوم قتلوك و من خصمهم يوم القيامة فيك جدك، ثم قال: عز و اللّه على عمك أن تدعوه فلا يجيبك أو يجيبك فلا ينفعك صوته، هذا يوم و اللّه كثر واتره و قل ناصره. ثم احتمله على صدره فكأني أنظر إلى رجلي الغلام تخطان في الأرض و قد وضع الحسين عليه السلام صدره على صدره. قال: فقلت في نفسي ما يصنع به فجاء حتى ألقاه مع ابنه علي بن الحسين و قتلى قد قتلت حوله من أهل بيته فسألت عن الغلام فقيل: هو القاسم بن الحسن بن علي بن أبي طالب عليهم السلام‏.


🥀 حميد بن مسلم مى‌گويد: چون گرد فرو نشست، ديدم حسين بالاى سر قاسم است و او پا به زمين مى ‌كشد، و حسين مى ‌گويد: از رحمت الهی دور باشند مردمى كه تو را كشتند و دشمن آنها روز قيامت جدّ تو است، سپس گفت: به خدا بر عمويت ناگوار است او را بخوانى جوابت ندهد، يا جوابت دهد و سودت نبخشد. به خدا در اينجا كشندگان او بسيار و ياوران او كم است و او را به سينه گرفت و برد و پاهايش روى زمين مى ‌كشيد، حسين سينه بر سينه ‌اش گذاشت، با خود گفتم: او را چه خواهد كرد؟!


🥀 پس او را آورد كنار پسرش على بن الحسين و ديگر كشتگان خانواده‌‌اش گذاشت. پرسيدم: اين پسر چه كسى بود؟! گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب (علیهم‌السلام السّلام)


📕 نفس‌المهموم، صفحه ۲۹۳





بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

طالبِ خونِ خدا،مَتی تَرانا وَ نَراک
يابنَ مِصباح الـ‌هُدی،مَتی تَرانا وَ نَراک...

چه شود با تو کنم گريه سرِ قبرِ حسين
با حضورِ شـ‌هدا،مَتی تَرانا وَ نَراک
 
تعجیل در فرج مولایمان صلوات


امام حسین علیه السلام:«… مهدی ما در عصر خودش مظلوم است، تا می­توانید دربارهٔ  آن حضرت سخن بگویید و قلم­ فرسایی کنید؛ آنچه درباره­ٔ شخصیّت این معصوم بگویید درباره­ٔ همه­ٔ معصومین (علیهم السّلام) گفته اید؛ چون حضرات معصومین همه در عصمت و ولایت و امامت یکی هستند و چون این زمان، دوران مهدی ما است سزاوار است درباره­ٔ او بیشتر گفتگو شود

بالحسینِ  «اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» 

شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر#  




یاس حرم ز شاخه جدا از سه شعبه شد

کوچکترین شهید فدا از سه شعبه شد


بین گلو و تیر ، که سنخیتی نبود

تکخال عشق بود و دو تا از سه شعبه شد


شش ماه او تمام شد و در منای عشق

قربان سیدالشهداء از سه شعبه شد


وقتی پدر ز حنجر او تیر را کشید

زد دست و پا به خون و رها از سه شعبه شد


در پاسخ به شادی شرم آور عدو

در خیمه های تشنه عزا از سه شعبه شد


دیدی دلا به محشر کبرای کربلا

شور قیامتی که به پا از سه شعبه شد


آنجا که کاخ صبر و امیدش خراب شد

غمخانه ی رباب بنا از سه شعبه شد


(سید محمد میرهاشمی)




شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر#  




با چه رو خیمه بَرَم این سرِ آویزان را

چه کنم مشکلِ این حنجر خون ریزان را


به سفیدیِ گلوی تو کسی رحم نکرد

رسمِ کوفی است بگیرند هدف، مهمان را


دست و پایی زدی و باز تبسّم کردی

پس خدا بوسه زند این دو لب خندان را


بوسه بر این سرِ پاشیده ز هم مشگل نیست

من چسان دفن کنم پاره ای از قرآن را


مشگل اینجاست که سر نیزه امانت ندهد

اهل غارت نکند رحم ، گُلِ پنهان را


من دهم با چه زبانی خبرت را به رباب

آب دادَست سه شعبه گلوی عطشان را


بعد از این است که بر سینۀ من جا داری

نزد مادر ببرم آهِ دِلِ سوزان را


گریه بر معجرِ عمّه نرود از یادت

وسط هلهله ها بدرقه کن یاران را


تا به محشر ز غبار غم تو گریه بپاست

ای عجب داغ تو کردَست بپا طوفان را


سند مستند کرب و بلا حنجر توست

بُرد مظلومیِ تو آبروی عدوان را


عید قربان من است و تو همان ذبحِ عظیم

و خدا مُهر قبولی زند این قربان را


(محمود ژولیده)





شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر#  



از شوق رود بود که دریا درست شد

تقصیر درد بود مداوا درست شد


عاشق به ذات خویش ندارد هویتی

یوسف که ناز کرد، زلیخا درست شد


بادی وزید و باز نقابش کنار رفت

گیسوش پیچ خورد و معما درست شد


باز این چه شورش است که عیسا درست کرد

باز این چه شورش است که یحیا درست شد


فطرس به شوق آمدنش بال و پر گرفت

از خاک پای یار مسیحا درست شد


بر خاک پای خویش خودش نیز سجده کرد

این گونه بود تربت اعلا درست شد


سر را به پای یار که انداخت، عاقبت

پایین پاش عرش معلا درست شد


از بس به سینه مهر علی پرورانده بود

روی دلش برای علی جا درست شد


دیدی رباب، محض علی اصغرت فقط

قبری به روی سینه ی آقا درست شد


(امیر عظیمی)







اگر چه حوصله ی شعر سر نیامده است

قلم ز عهده ی مدح تو بر نیامده است


به شهد غنچه ی لبهای سرخ تو سوگند

گلی شبیه تو از خاک در نیامده است


بزرگی تو چنان جلوه کرده در عالم

مجال عمر کَمَت در نظر نیامده است


به لطف منسب بابُ الحوائجْیت بُوَد

که توی حرف تو اصلاً اگر نیامده است


علی؛علیست چه اکبر؛چه اصغرش؛اصلاً

ز نام نامی تو خوبتر نیامده است


بدیل نیست برایت که در سرای حسین

پس از ظهور تو دیگر پسر نیامده است


چه جلوه ای تو ندانم که لطف نقّاشیْت

به ذهن این همه تصویرگر نیامده است


خبر رسیده لبت خنده داشت وقت سفر

اگر ز شورش اشکت خبر نیامده است


ازآن طرف دل مادر اسیر دلشوره ست

ازاین طرف سوی خیمه پدر نیامده است


بگو گلوی تو شمشیر خورده یا نیزه ؟

مگر به سمت تو تیر سه پر نیامده است ؟


تنت برای چه اینقدر؛ زخمْ خورده شده؟

اگر ز خاک به سرنیزه در نیامده است


(محمدقاسمی)




حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می فرمایند: «وَ اکثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعجیلِ الفَرَج فإنَّ ذلِک فَرَجُکم؛[12] برای تعجیل در فرج من، بسیار دعا کنید، زیرا که گشایش کارهای شما در آن است.»


بسم الله الرحمن الرحیم



به نام خداوند بخشنده ی مهربان



اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا



خدایا، در این لحظه و در تمام لحظات ، سرپرست و نگاه دار و راهبر و یارى گر و راهنما و دیدبان ولیت حضرت حجّة بن الحسن که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد باش ، تا او را به صورتى که خوشایند اوست [ و همه از او فرمانبرى مى نمایند ] ساکن زمین گردانیده ، و مدّت زمان طولانى در آن بهره مند سازى



 «اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» 


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز