بچه ها یه پسره هست تو محل کارم بقیه همش فکر میکنن اون از من خوشش میاد
مثلا کار هایی که میکنه
هرچی داشته باشه میاره به منم میده بخورم
امروز صبح صبحانه کم خوردم اصرار کرد که تا اخر بخورم
کلا همیشه نگران غذایه منه همیشه موقع نهار ازم میپرسه نهار خوردی و اینا
دیشبم با همکارم که دختره و دوس پسرش تو حیاط نشستیم غذا بخوریم اونم اومد پیش ما نشست و سرپرست اومد گفت رفیقت و ول کردی اومدی اینجا تو که همیشه با این غذا میخوردی رفیقش یکی دیگست مثل اینکه قبل از اینکه من بیام همیشه با اون غذا میخورد
امروزم گفت شمارتو به من میدی
گفتم به عنوان همکار گفت اره حالا ندادم گفتم بعدا میدم
یه بارم بهم گفت یه چیز بگم ناراحت نمیشی
گفتم بله گفت تو بدون ارایش بهتری
امروزم با یکی از همکارام دعوام شد
سرپرست نزدیک بود اخراجم کنه
من یواشکی شنیدم که داشت دفامو میکرد و سرپرست سرش داد زد گفت تو وکیلشی مگه
اینا همش بی منظور اگه باهامم خوبه بی منظور هست
چرا بقیه بد فکر میکنن
مثلا یه همکار دارم ۲۱ سالشه با دوست پسرش اینجا کار میکنه
البته همینجا دوست شدن
هرموقع من و این پسره داریم حرف میزنیم مارو نگاه میکنن لبخند شیطانی میزنن
همش به ما شک دارن
من میگم بابا این پسره ادم خوبیه از انسانیت با من خوبه
ولی اونا میگن نه تا حالا با هیچ دختری اینجوری رفتار نکرده
دیشبم من یه کاری کردم سرپرست بهم گفت اگه بازم این کاری کنی با لبخند گفت احمدی رو اخراج میکنما
احمدی همونیه که گفتم باهام خوبه
اصلا برگام ریخته خودمم نمیفهمم داره چی میشه
حالا نظر شما چیه