2777
2789

http://www.ninisite.com/discussion/topic/1399476/بازم-مادرشوهر-و-مشکلات-بین-من-و-همسرم



سلام خانوما آخر این مشکلات الان هستش ک تصمیم گرفته بودم برای ثابت کردن عشق شوهرم بهم براش شرط بزارم خونمون به دور از جفت خانواده هامون باشه تا زندگی با آرامش و آرامی داشته باشیم به دور از دخالت های خانواده ها،،،امروز همسرم با مادرش اومدن خونمون و عیدی آوردن

من شرطمونم گفتم همسرم گفت من نمیتونم خانوادمو ول کنم و ازشون دور بشم

مادرش گفت من بهش اجازه نمیدم من تصمیم گیرنده ی فلانی هستم فقط من ،،منم میگم میآید طبقه پایین خودمون زندگی میکنید بعد از ازدواج

من گفتم من با شما نمیخوام ک زندگی کنم من با فلانی طرفم

گفتم آقای ... چی میگی؟شرط منو قبول میکنی یا نه گفت نه منم گفتم پس تمومه مادرش گفت تمومه یعنی چی و من گفتم وقتی فلانی نمیتونه شرط منو قبول کنه منم باوجود این مشکلات دیگه نمیتونم به این زندگی ادامه بدم و تمام

بابام هم هدیه هاو شیرینی رو داد دست پسرشون خداحافظی کرد و تموم شد و رفت،اینجا من متوجه شدم همه راست میگفتن ک این پسره بخاطر من نیومده به من علاقه نداره به مال بابای من چشم دارن و تصمیم قاطعانه واسه جدایی گرفتم و این موضوع واسه ظهر بود و 

حدودا ساعت ۸

نامزد پیام داد من شرطتو قبول میکنم پیدا کن یه خونه ما بریم همونجا رو بگیریم و  ...

اما اینم نقشه ی مادرش بخاطر اینکه حرف طلاق افتاد امروز اونا از دادن مهریه ترس دارن و نمیتونم وضعیت میلیون از ما پایین تر بود و حالا کمکی ک میخوام چجوری فراموشش کنم عکسها خاطرات وسیله ها کادوها و گل هایی ک بهم داده چجوری فراموشش کنم شش ماه و ده روز باهم بودیم

سخته برام

با احساساتم بازی کرد

فقط بخاطر پول بابام😢😢😢😢

ازش متنفر شدم

دیگ دوسش ندارم منی ک خییییلی عاشقش بودم کشتم خودمو تا این مشکلات رو حل کنم اما نامزدم همکاری نکرد و کارمون به اینجا کشیده شد

هنوزم میدونم این قبول شرطمونم یکی دیگه از نقشه های شوم مادرشه

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

 دیروز زمانیکه نامزدم اومده بود اینجا تنهایی برای حل مشکل پدرش با پدرم تماس گرفت پدرم صداش رو گذاشت رو آیفون و گفت صدات رو آیفونه باباش گفت امروز دخترم و میفرستی با نامزدش میان اینجا بابای من قبول نکرد

اون گفت اینا زن و شوهرن باید پیش هم باشن

بابام گفت هنوز کاملا زن و شوهر نیستم و دخترم خودش دوس نداره ک بیاد اونجا

باباش گفت چرا زن و شوهر نیستن حتما باید ........ش کنه تا بفهمی زن و شوهرن

خیلی رک و راحت و بدون خجالت پیش بابام گفت حتما باید فلان کارو کنن

از خجالت قرمز شدم پاشدم رفتم اونور

بازم نامزدم لااااااال بود لااااااال سکوت.......

ببین گاهی خدا یکیو خیلی دوست داره وراهشو روشن میکنه وبهش نشونه میده.اونوقت اگر تصمیم اشتباه بگیریم نمیتونیم توقع داشته باشیم کمکی بهمون بشه.به نشونه ها توجه کن.مطمئنم تصمیم درستو میگیری

به قومی گرفتار شده ایم که فکر میکنند خداوند جز آنها کس دیگری را هدایت نکرده است. 😏😉                    ابن سینا       
حالا از کجا مطمٸنی بخاطر ثروت پدرت اومدن سراغ شما؟

فامیلاشون گفتن

و حالا ک قضیه جدایی مون جدی شده دوستای مشترکمون میگن بهم اون مادرش خیلی خسیسه از همون اول میگفت پدرزن پسرم پولداره عروسم پولداره

درصورتیکه اشتباه میکتن واقعا ما درون حد پولدار نیستیم فقط یکم از اونا بالاترین درحدی ک ب چشمم نمیومد این تفاوت کوچیک

حتی اگه شرط رو هم قبول کردن یه کم صبر کن و تصمیم بگیر خیلی ها جدا هم زندگی می کنن ولی از دست دخالت خونواده ها آسایش ندارن

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش /بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
فقط بترس از آینده ای که میخواستی با این مرد و خانوادش داشته باشی همین باعث میشه ناراحت که نباشی هیچی ...

هممممممممممممممممممممممه میگن خدا باهات بود

خدا نجاتت داد

بپا دوباره گول نخوری

حتی اگه شرط رو هم قبول کردن یه کم صبر کن و تصمیم بگیر خیلی ها جدا هم زندگی می کنن ولی از دست دخالت خ ...

میخوام خودمو خلاص کنم خدا خیلی هوامو داشته ک این بهانه ای شد برای شناخت خانوادش و شناخت همسری ک اصلا ازم دفاع نکرد حمایتم نکرد دربرابر حرفهای خانوادش تنهام گذاشت

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792