http://www.ninisite.com/discussion/topic/1399476/بازم-مادرشوهر-و-مشکلات-بین-من-و-همسرم
سلام خانوما آخر این مشکلات الان هستش ک تصمیم گرفته بودم برای ثابت کردن عشق شوهرم بهم براش شرط بزارم خونمون به دور از جفت خانواده هامون باشه تا زندگی با آرامش و آرامی داشته باشیم به دور از دخالت های خانواده ها،،،امروز همسرم با مادرش اومدن خونمون و عیدی آوردن
من شرطمونم گفتم همسرم گفت من نمیتونم خانوادمو ول کنم و ازشون دور بشم
مادرش گفت من بهش اجازه نمیدم من تصمیم گیرنده ی فلانی هستم فقط من ،،منم میگم میآید طبقه پایین خودمون زندگی میکنید بعد از ازدواج
من گفتم من با شما نمیخوام ک زندگی کنم من با فلانی طرفم
گفتم آقای ... چی میگی؟شرط منو قبول میکنی یا نه گفت نه منم گفتم پس تمومه مادرش گفت تمومه یعنی چی و من گفتم وقتی فلانی نمیتونه شرط منو قبول کنه منم باوجود این مشکلات دیگه نمیتونم به این زندگی ادامه بدم و تمام
بابام هم هدیه هاو شیرینی رو داد دست پسرشون خداحافظی کرد و تموم شد و رفت،اینجا من متوجه شدم همه راست میگفتن ک این پسره بخاطر من نیومده به من علاقه نداره به مال بابای من چشم دارن و تصمیم قاطعانه واسه جدایی گرفتم و این موضوع واسه ظهر بود و
حدودا ساعت ۸
نامزد پیام داد من شرطتو قبول میکنم پیدا کن یه خونه ما بریم همونجا رو بگیریم و ...
اما اینم نقشه ی مادرش بخاطر اینکه حرف طلاق افتاد امروز اونا از دادن مهریه ترس دارن و نمیتونم وضعیت میلیون از ما پایین تر بود و حالا کمکی ک میخوام چجوری فراموشش کنم عکسها خاطرات وسیله ها کادوها و گل هایی ک بهم داده چجوری فراموشش کنم شش ماه و ده روز باهم بودیم
سخته برام
با احساساتم بازی کرد
فقط بخاطر پول بابام😢😢😢😢
ازش متنفر شدم
دیگ دوسش ندارم منی ک خییییلی عاشقش بودم کشتم خودمو تا این مشکلات رو حل کنم اما نامزدم همکاری نکرد و کارمون به اینجا کشیده شد
هنوزم میدونم این قبول شرطمونم یکی دیگه از نقشه های شوم مادرشه