یا مثلا دیشب جاریم با بچه هاش بدون شوهرش اومده بودن خونمون، جمعه جاریم بچه هاشو با یازده میلیون هزینه یه جشنواره شرکت داده کلا ده تا رقیب داشتن، بچه هاش چهارم شدن، شوهرم کلی بچه هاشو تحویل گرفت بعدم به جاریم گفت دست شما درد نکنه خیلی براشون زحمت کشیدین بیشتر زحمتای شما بوده، در صورتی که تا حالا بابت هیچ چیز از من تشکر نکرده. دلم خیلی شکست. مشکل مالی داریم ۲۴ساعت سر کاره. من همش میگم درکش کنم. ولی میبینم باهمه این مشکلاتمون، تشکر از جاریمو یادش نمیره. من خانوادم خیلی کم بهم محبت کردن و میکنن، اینم شوهرم.گاهی میگم شاید من سخت میگیرم، رفتار اون بد نیست
باهم بحث کردیم. میگه خسته شدم ازین بحثها، من خودمم خسته شدم. نمیدونم خواسته من منطقیه یا غیر منطقی. اونقدرم پول ندارم پیش یه مشاور درست و حسابی برم
کلا از خوبیهای همه میگه ، من میگم چرا از من فقط بدیهارو میگی، میگه میخوام هیچ ایرادی نداشته باشی😑
الانم قهریم نمیدونم اشتی کنم یا بذارم هرچی شد بشه