اول از همه اثر مرکب رو بهش عمل کردم.البته منظم بودم همیشه اما چند ساله هدفمند شدم
کتاب شکرگزاری رو خوندم و با مراقبه و یوگا خودمو ارومتر کردم. هر رفتاری از خودم که باعث میشد فک کنم دوس ندارم رو در حد بهتر اصلاح کردم. البته مطلق نیس.
معجزات خدارو تو زندگیم نوشتم که یادم بیاد خدا همیشه حواسش بوده و به موقع اومده. واسه همین با ذکر و یاداوری اینا صبورتر شدم.
و اینکه چیزی که خدا بخواد میشه نه هرچی که دنیا هست. من تلاشمو میکنم. بااین طرز فکر راه های جدید میاد جلوم و سکوت کردم. از هرچیزی حرف نزدم هرجایی، نق نزدم، شکایت نکردم و...
و اینکه قبول کردم کامل نیستم مس نباید کمال گرا باشم. در حد خودم اصلاح میکنم. شد چه بهتر نشد یه کار دیگه