خانما من از خانوادم دورم و فقط شوهرم و خانواده اش کنارمن. واقعا عجیب وابسته ی همسرمم انقد ک شبا تا صبح نگاش میکنم و میگم اگه نباشه چیکار کنم.واقعا اونم خوبه و دوسم داره خیلی. اما توجه و محبت و دوستداشتن من اصلا نرمال نیست و پرتوقعم و همش دمبال بحث و گیر دادنم و بهونه میگیرم. و حس میکنم باعث میشم همسرم ازم دور تر بشه از این وابستگی شدید. چیکار کنم تروخدا بگید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خب حق داری ولی ما ۱۶ ساله ازدواج کردیم اوایل گیر دادن و بحث بود ولی الان دیگه اینقدر همدیگه رو میشناسیم دیگه قلق همدیگه دستمون اومده خیلی کم پیش میاد بحث و دعوا باشه
خدا جونم یه چیزی ازت می خوام نه نگی ها میشه من دیر بمیرم اخه نمی خوام بچه ام مثل خودم بی مادر بزرگ بشه توکه بی مادری نکشیدی بدونی چه دردیه😔😔😔