2777
2789

زشته والاه بخدا ،مگه یه گیره لباس چنده قیمتش نهایت۵۰تومن هم نمیشه رفته بودم نون بخرم یه خانمه هم داشت نونای که خریده بودرو هوامیداد که خنک بشه یهویه ش ورت زنونه قرمزززززز خیس اب از تراس خونه بالای شولوووپ افتادرو نونای خانمه ،خانمه هم الحق و انصاف تادیدجریان چیه چندتا نون انداخت روش ولی خب ملتی که توصف بودن همه پیروجوان دیدن پسرا و مردا همه جیغغغ کف وهورررا دادمیزدن بیا پایین ش ورتت افتاده بایین ،شاطرهم گفت اهاااا این مال طبقه بالاهست همیشه لباساش میوفته پایین یه پلاستیک داد گفت بکنیدش داخلش فردا صب میدم بهش ،که دیگه خانمه خودش اومد پایین لباسه رو برد ،خیلی صحنه ناجوری بود

نابینایی در شب، چراغ‌ به‌ دست و سبو بر دوش، بر راهی می‌رفت. یکی او را گفت: تو که چیزی نمی‌بینی چراغ به چه کارت می‌آید؟ گفت: چراغ از بهر کوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

😂😂😂😂😂😂وای مردم

 خدا جونم هرلحظه حضور پر از عشقتو توی زندگیم حس میکنم بااینکه بنده خوبی نیستم🥲هزاران بار شکرت🥹🤍"آقایون درخواست ندین لطفا خانوماهم اگه درخواست دادین لطفا قبلش توی تاپیک علتشو بگین"🌸...اگر بهم پریدی و بد حرف زدی و جوابتو ندادم بدون درحدی نیستی خودمو بخاطرت ناراحت کنم..😄یه صلوات به نیت موفقیت تحصیلی و شغلیم هدیه به پدر عزیزمون امام حسین میفرستی؟"شاید کمی دیر بشه ولی نمیذارم حسرت شه"🫠اگه‌هم تونستی یه فاتحه یا صلوات برای عزیزِ از دست رفته‌م بفرست دوست مهربونم🙂🖤در قفس مانده‌ام بی نفس مانده ام ای امان از جدایی، همچو لالایی خواب شیرین تورا خواهم ای دوست کجایی، همچو ماهی که در برکهٔ قلب من عکسِ رویت نباشد،رفته ای تا دگر شوق دیدار من آرزویت نباشد...🥀

اجازه بده باور نکنم

بخدا

نابینایی در شب، چراغ‌ به‌ دست و سبو بر دوش، بر راهی می‌رفت. یکی او را گفت: تو که چیزی نمی‌بینی چراغ به چه کارت می‌آید؟ گفت: چراغ از بهر کوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند

این دیگه چطوری روش شده بیادوالا لباس خیس باد نمیبره این از قصد میندازه ک بار اولشم نیست

نمیشه گفت اینجوری خداروخوش نمیادگناه کسی رو بشوری ولی خب دبگه افتاد

نابینایی در شب، چراغ‌ به‌ دست و سبو بر دوش، بر راهی می‌رفت. یکی او را گفت: تو که چیزی نمی‌بینی چراغ به چه کارت می‌آید؟ گفت: چراغ از بهر کوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792