من عقدم یک و نیم ساله و امشب مادر شوهرم شام دعوت کرده بود با خانواده
و خانواده خودشم بودن ینی خاهر برادراش
بعد من با یکی از خاهراش مشکل داشتم یسری و مامانم تذکر داد سر یه قضیه ای که من بیمارستانی شده بودم بخاطر اون
حالا امشب همش خالش چشم غره میرف به مادر من
مامانمم خیلی ارومه کلا عکس العملی نداره
من حرصم گرفته بود بعد مادر شوهرم پاش سر خورد تو اشپزخونه خورد زمین
من شنیدم که خاهراش میگفتن خانواده من چششون کردن و نحسن
حالم خیلی بده. حالم ازشون بهم میخورهاصلا ننشستن کنار ملمانم اینا نمیدونم چی بگم به مادر شوهرم که بفهمه فهمیدم بی احترامیای اونارو
رو دلم سنگینی میکنه اگه نگم بنظرتون چی بگم