کاری که خونواده همسرم کردن😑😐

بچه ها من مدت زیادی نیست که ازدواج کردم...

هنوز تازه عروس به حساب میام و طبق قول قرار های دوران عقد قرار شد نهایت دوسال بعد از عقد ما سر خونه زندگیمون باشیم جوری که خانواده همسرم تعیین کردن...

الان چند وقت دیگ دوسال میشه و ما به لطف خدا دیگه خونمون داره اماده رفتن میشه و خب من و همسرم خیلی خوشحالیم بابت این قضیه:)

هرچی تا الان به دست اوردیم از تلاشای همسرم بوده و البته صبر و کم‌توقعی من که برای کمک بهش بوده تا اذیت نشه و سریع بریم سر خونه زندگی خودمون

داستانش طولانیه:)

توی تمام این دوسال هرکاری کردیم خونواده همسرم اصلا هیچ کمکی نکردن به شوهرم...

نه تنها کمک نکردن بلکه کلی هم سنگ انداختن جلوی پامون و کلی توقع های بیجای خونوادش مثلا مامانش همیشه خدا به همسرم گیر میده که منو ببر فلان جا خرید دارم یا ببرم خونه فلانی یا بریم فلان نمایشگاه میخوام چیزی بخرم 

از همه اینا بگذریم مادرشوهرم دایم درحال خرید کردنه هم خودش و هم دخترش و نوش همیشه دارن خرید میکنن از لباس بگیر تا طلا...

بعد من به خاطر اینکه کلی قرض و قسط داریم خیلی کم خرید میکنم حتی با اینکه خودمم شاغلم ولی درامدم رو صرف کارای دیگ میکنم...

از این بگذریم که کلی پز این خریداشون رو میدن ولی هیچ وقت واسه مناسبت های مختلف نه بهم تبریک گفتن نه هدیه دادن

مثلا عید نوروز عید فطر عید قربان سالگرد ازدواجمون یا تولدم

منم توقعی از کسی ندارم راستش محتاج به تبریک و هدیه کسی نیستم...

سر عقدم کلا به من یه النگو دادن که اونم فرداش شکست تو دستم انقدر نازک بود که بعدا مامانم و همسرم پول گذاشتن روهم به جاش برام یه نیم ست خریدن...

حتی با اینکه مادرشوهرم همیشه بازاره هیچ وقت واسه من چیزی نخریده یبار فقط یه هودی بهم داد اونم انقدر بی کیفیت بود که قشنگ معلوم بود از کجا خریده:)

ولی همیشه برای نوه هاش و دخترش دارع هدیه و لباس میخره

مثلا به زور با منو همسرم میاد خرید و برای نوش لباس میخره بعد که من برای خودم خرید میکنم به همسرم میگه چقدر زنت ولخرجی میکنه توی این بنایی همسرمم میگه به من و شما مربوط نیست میخواد با حقوقش چیکار کنه اونم بهش برمیخوره

در نهایت سر همین فضولی کردناش و خودشو به ما چسبوندنا وقتی همسرم از سرکار میاد یا خیلی خستس بهش گیر میدن یکاری بکنه واسشون وقتیم اون اعتراض میکنه که نمیتونم و الان خستم و میخوابه اونا بهشون برمیخوره و ناراحت میشن و میرن تو قیافع واسه ما

باورتون نمیشه حتی من هرچی میرم واسه جهیزیم بخرم مادرشوهرم زودتر از من میره میخره 

مثلا مبل و فرش و پرده و روشویی و همه رو رفته خریده... الانم ما خونمون تو مرحله سفیدکاریع به همسرم میگفت کار خودتون تموم شد بناهاتون رو بیار خونه مارم سفید کنن

در نهایت یه روز مادرشوهرم میاد به همسرم میگه بریم روشویی ببینیم میخام بخرم ماهم اون موقع میخاستیم روشویی بخریم باهم رفتیم و دیدیم مادرشوهرم پسند کرد گفت فردا میام میبرم ولی ما دیدیم پولمون رو مجبوریم جای دیگ خرج کنیم بیخیال خرید شدیم

خلاصه فرداشبش همسرم خسته بود و خوابش برد نرفت روشویی رو بیاره و مادر شوهرم با دومادش رفتن اوردن

سر همین قضیه یه مدته تو قیافس تا اینکه امروز به همسرم گفتن که(ماشینی ک داریم به اسم پدرشوهرمه دست همسر منه تا اگر کاری بود باهاش انجام بدن چون پدرشوهرم مریضه از خونه بیرون نمیره)میخوایم ماشین رو بفروشیم زیر دست تو داره نابود میشه ماشین،زنت میره جلو میشینه من همیشه عقب میشینم..

حالا خوبه ماشینشون مدلش خیلی پایینه لندکروزم نیست که اینطوری گفتن به پسرشون والا این ماشین دست ما بود کلا همیشه خرجش میکردیم همیشه خراب بود:/

همسرم رفته سوئیچ رو داده بهشون و گفته دیگ هیچ کاری بهم نگید حرف ماشینم جلو من نزنید من نه میفروشم براتون نه جایی میبرمتون نه سوارش میشم خود دانید...