توی اون دنیا من یه دختر خوشحال دارم که موهاشو دو گوشتی بافتم یه لباس سبز تنشه و داره میرقصه
منم دارم عصرونه درست میکنم همسرمم داره کم کم میاد خونه
کنار هم فیلم میبینیم میبریمش پارک شبا براش قصه میگم و بغلش میکنم همسرمم منو بغل میکنه
توی اون دنیا همسرم وقتی آشپزی میکنم میاد کنارم و میگه کمک نمیخوای؟ خسته نیستی و منو میبوسه
توی اون دنیا همسرم قبل از رابطه به من نگاه میکنه منو میبوسه
اونجا مراقبمه و دوستم داره....
این دنیا چیزی برای من خوب رقم نمیخوره... میخوام رها بشم و دست از تلاش بکشم. مهم نیس چی میشه چون دیگه این زندگی همینه که هستت....