تا زمانی من با رلم بودم هر ارایشی میزدم با دستاش پاک میکرد میگفت زیبایی از خودته اینا فقط سنتو بالا میبرن یدونه چشامو ناز میکرد ریملمو پاک میکرد یدونه صورتمو ناز میکرد کرممو پاک میکرد لبامو میخاست پاک کنه گفتم زشته دیگخ بسه بعد اینکه به اندازه شلوارم گیر میداد به لباس پوشیدنم به شب بیرون رفتنم یا وقتایی که باهاش میرفتم بیرون محدودیت داشتم حتی خواهرمو نمیآوردم دیت اونم رفیق صمیمیشو نمیاورد اما بعد کاتمون الان رلش ساعت دوازده شب هم باعاش میگرده با رفیقاش میگردن یه ارایشی میکنه مثل نو عروس لباس جلو باز فلان بنظرتون این از سادگیه من نبود؟ یادختره رو زیاد دوست داره چیزی نمیگه بهش؟
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
هم نشستی واست تعیین تکلیف کنه هم الان ناراحتی که چرا برا رل بعدیش تعیین تکلیف نمیکنه؟
یه آدم آشغال از زندگیت کمتر گیر چی ای آخه
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
امان از سکوت ، و خستگی های ممتد امان از حرفای ناگفته شده و بغض سنگین گیرکرده یِ گلو امان از قلب شکسته ، و قلب دردهای ِ نصف شب امان از پریشانی های همیشگی و چشمهای قرمز شده از اشک امان از کاش های بی پایان و امان از چراهای هر روز امان از حسرت دلخوشی های کوچیک امان از روح های ِ مرده و جسم های ِ خسته امان از گریه های بعد از خنده !"