یه سکوتی هست ، مال بعد ازشنیدن یه سری حرفایی که نباید می شنیدی!ببین حسه عجیبیه!!بیرونش سکوته ولی ازدرونت هی صدا شکستن میاد!وتوراهی جز لبخند زدن نداری...😔😔
شوهرم ی بنای افغانی گفته بود واس کار بیاد،،،بعد پلیس تو راه دیدتش دنبالش کرده بیچاره کفشاشو در اورده بود و الفرار بعد این خانمایی ک سر کوچه میشینن ب پلیس گفته بودن کدوم طرف رفته ،،،بیچاره شانس اورد نگرفتنش ،،شوهرم با ماشین اوردش ی پسر هجده نوزده ساله بود.. چشماش اشکی بود و پاشم زخمی شده بود از بس پا برهنه دویده بود